گويش شناسي issue 3 [PDF]

  • 0 0 0
  • Suka dengan makalah ini dan mengunduhnya? Anda bisa menerbitkan file PDF Anda sendiri secara online secara gratis dalam beberapa menit saja! Sign Up
File loading please wait...

Table of contents :
سر مقاله......Page 4
برخي تغييرات آوايي و فرايندهاي واجي فعال در گويش مازندراني......Page 6
شناسه هاي فعل در مازندراني شرقي......Page 15
گويش ويدَري......Page 22
بررسي اجمالي گويش کُرُشي......Page 41
بررسي واژه هاي دام داري در گويش کلهري......Page 59
بررسي پي بستهاي ضميري در گويش دلواري......Page 66
توصيف گروه اسمي گويش بلوچي......Page 84
گويش سيوندي از ديد همزماني تاريخي......Page 105
فهرست پايان نامه هاي کارشناسي ارشد و دکتري در زمينه گويشهاي ايران، بخش تکميلي......Page 112
کتاب......Page 129
مقاله......Page 130
اخبار - گزارش نخستين همايش علمي فرهنگ و تمدن تالش......Page 132

Citation preview

‫در اين شماره‪:‬‬



‫برخـي تـغييرات آوايـي و فـرايـندهاي واجـي فـ ّعال در گـويش‬ ‫مازندراني )فردوس آقاـگلزاده(؛ شـناسههاي فـعل در مـازندرانـي‬ ‫شرقي )حبيب برجيان(؛ گويش ويدَ ري )حسن رضائي بـاغبيدي(؛‬ ‫بررسي اجمالي گويش ک ُُرشي )عبدالنّبي سالمي(؛ بررسي واژگان‬ ‫لهري )نـاصر مـلکي(؛ بـررسي پـيبستهاي‬ ‫دامداري در گويش کَ ُ‬ ‫ضـميري در گـويش دلواري )مـحمدمهدي واحـدي لنگـرودي و‬ ‫شيرين ممسني(؛ توصيف گروه اسـمي گـويش بـلوچي )پـاـکـزاد‬ ‫يوسفيان(‬



‫‪٣‬‬ ‫ـگويششناسي‬



‫‪01FEHRFA‬‬



‫‪ ١٣٨٣/٩/٧‬ن‪٢‬‬



‫‪C:7‬‬



‫‪ ١‬ص ‪١٨:٢٤ ١٣٨٤/٠٥/٢٣‬‬



‫ضميمه نامه فرهنگستان‬



‫جلد ّاول‪ ٬‬شماره سوم‬



‫بهمن ‪١٣٨٣‬‬



‫داراي درجه علميـ پژوهشي‬ ‫مصو ب وزارت علوم‪ ٬‬تحقيقات و فناوري‬ ‫ّ‬



‫مديرمسئولـ‪:‬غالمعليحدّ ادعادل‬ ‫هيئت تحريريه‪ :‬عبدالمح ّمد آيتي‪ ٬‬حسن حبيبي‪٬‬‬ ‫غالمعلي حدّ اد عادل‪ ٬‬مح ّمد خوانساري‪٬‬‬ ‫بهمن سرکاراتي‪ ٬‬احمد سميعي )ـگيالني(‪٬‬‬ ‫علياشرف صادقي‬ ‫سردبير‪ :‬احمد سميعي )ـگيالني(‬ ‫دبير گويششناسيـ‪ :‬حسن رضائي باغبيدي‬ ‫مدير داخلي گويششناسي‪ :‬آذر کلهر‬ ‫ويراستارـ‪ :‬حکيمه دسترنجي‬ ‫طراحـ‪ :‬فاطمه ملکافضلي‬ ‫ّ‬



‫حروفنگاري و صفحهآر اييـ‪:‬سينانگار‬ ‫ليتوگرافي‪ ٬‬چاپ و صحافي‪ :‬نوبهار‬ ‫مسئول چاپ و توزيع‪ :‬حسين ا ّي وبيزاده‬ ‫نشانيـ‪ :‬ولنجک‪ ٬‬خيابان پانزدهم شرقي‪ ٬‬شماره ‪٣٦‬‬ ‫تلفنـ‪٨ :‬ـ‪-‬ـ‪٩٣‬ـ‪٤٣‬ـ‪ ٢٤١‬دورنگارـ‪٥٦ :‬ـ‪٤٣‬ـ‪٢٤١‬‬



‫شماره مسلسل‪٣ :‬‬



‫بهاي تکشمارهـ‪ ٥٠٠٠ :‬ريال‬ ‫بهاي اشتر اـک ساالنهـ‪ ١٠٠٠٠ :‬ريال )ـبراي دانشجوـ‪ ٨٠٠٠ :‬ريالـ(‬



‫ـگويششناسي‬



‫‪01FEHRFA‬‬



‫‪ ١٣٨٣/٩/٧‬ن‪٢‬‬



‫‪C:7‬‬



‫‪١‬ص‬



‫‪ ١٨:٢٥ ١٣٨٤/٠٥/٢٣‬کًال‪ ١٣٦‬ص‬



‫فهرست‬ ‫سرمقاله‬



‫بدرالزمان غريب‬



‫‪٢‬‬



‫فردوس آقاـگلزاده‬



‫‪٤‬‬



‫حبيب برجيان‬



‫‪١٣‬‬



‫فع ال در گويش مازندراني‬ ‫برخي تغييرات آوايي و فرايندهاي واجي ّ‬ ‫شناسههاي فعل در مازندراني شرقي‬ ‫حسن رضائي باغبيدي‬ ‫ويدري‬ ‫ـگويش َ‬ ‫عبدالنّبي سالمي‬ ‫بررسي اجمالي گويش ک ُُر شي‬ ‫ناصر ملکي‬ ‫بررسي واژگان دامداري در گويش کَ ل ُهري‬ ‫محمدمهدي واحدي لنگرودي و‬ ‫بررسي پيبستهاي ضميري در گويش دلواري‬



‫‪٢٠‬‬ ‫‪٣٩‬‬ ‫‪٥٧‬‬ ‫‪٦٤‬‬



‫شيرين ممسني‬



‫توصيف گروه اسمي گويش بلوچي‬



‫پاـکزاد يوسفيان‬



‫ـگويش سيوندي از ديد همزمانيـ تاريخي‬ ‫فهرست پاياننامههاي کارشناسي ارشد و دکتري در زمينه گويشهاي‬ ‫ايران )بخش تکميلي(‬



‫‪٨٢‬‬



‫ليال عسگري ‪١٠٣‬‬ ‫محمدامين ناصح ‪١١٠‬‬



‫ـکتاب‪ :‬زبان تالشي‪ ٬‬گويش خوشابر؛ بررسي و توصيف گويش گالشي‬



‫‪١٢٧‬‬



‫کهن‬ ‫مقاله‪ :‬نقش گويشها در کمک به ازميانبردن برخي ابهامات واژگاني متون ِ‬ ‫فارسي دري؛ تحول تاريخي زبانهاي ايراني در منطقه هندوکش شرقي؛‬ ‫فرايندهاي واجي مشترک در گويشهاي استان کرمان‬



‫‪١٢٨‬‬



‫ـگزارش نخستين همايش علمي فرهنگ و تمدن تالش‬



‫‪١٣٠‬‬



‫‪...................................................................................................................‬‬



‫‪1‬‬



‫‪Table of Contents‬‬



‫‪2‬‬



‫‪Summary of Articles in English‬‬



‫ـگويششناسي‬



‫‪02SARMQA‬‬



‫‪ ١٣٨٣/٩/٢٦‬ن‪٢‬‬



‫‪C:7‬‬



‫‪٢‬ص‬



‫‪١٨:٢٥ ١٣٨٤/٠٥/٢٣‬‬



‫خانواده زبانهاي ايراني يکي از مهمترين‪ ٬‬متنوعترين و گستردهترين گروهها از خـانواده‬ ‫مادر همه زبانهاي ايراني‬ ‫بزرگ زبانهاي هندواروپايي است‪ .‬گويشوران ايراني باستان‪ ٬‬که ِ‬



‫به شمار ميرود‪ ٬‬در پي مهاجرتها و لشکرکشيها به نقاط مختلف و دورـازـهم پـر اـکـنده‬ ‫شدند‪ ٬‬قسمتي به شرق و بخشي به غرب ايرانزمـين بـزرگ بـاستاني رفـتند‪ .‬گسـترش‬ ‫ـگونههايي از اين زبان‪ ٬‬در طول تاريخ بلندمدت و زمانهاي پر آشوب‪ ٬‬باعث شد که بعد از‬ ‫ـگذشت دوره باستان و دوره ميانه‪ ٬‬در دوران جديد زبانهاي ايراني با گويشهاي گوناـگون‬ ‫خودنمايي کنند‪ .‬اين گويشها هرکدام نمادي از زبان و فرهنگ گذشته در طول تـاريخ و‬ ‫ـگستره جغرافيايي اقوام ايراني است‪.‬‬ ‫پژوهش و مطالعه و ثبت و ضبط هرکدام از اين گويشها ما را با ميراث نياـکانمان آشنا‬ ‫تحول زبانشناختي هرکدام و تأثير و تلفيق آنها با‬ ‫ميسازد‪ .‬همچنين تاريخ پر اـکندگي آنها‪ّ ٬‬‬ ‫زبــانها و فـرهنگهاي بـومي و غـيربومي ديگـر زبـانها‪ ٬‬آـگـاهيهاي گـرانـبهايي بـه دانش‬ ‫زبانشناسي و فرهنگ عمومي ميدهد‪.‬‬ ‫دريغ است که اين سرچشمه آـگاهي به مرور زمان از ميان برود و نسلهاي آينده ايراني‬ ‫از اين گنجينه بهرهاي نبرند‪ ٬‬بهويژه که رسانههاي عمومي در اين امر نقش برجستهاي ايفا‬ ‫ميکنند‪ .‬رفتار اغلب گويشوران با تقليد زبان معيار و بيتوجهي به گويش اصيل خود‪ ٬‬در‬ ‫بياعتبار کردن گويشها نيز بيتأثير نيست‪.‬‬ ‫هم ت پژوهندگان سختکوش و عالقهمند در ثبت‬ ‫مجله گويششناسي تالش دارد که با ّ‬



‫و ضبط گويشها‪ ٬‬آنها را با سبک علمي قابل قبول‪ ٬‬در دسـترس زبـانشناسان‪ ٬‬اديـبان و‬ ‫عام ه بگذارد‪.‬‬ ‫دوستداران فرهنگ ّ‬ ‫‪٢‬‬



‫سرمقاله‬



‫ـگويششناسي ‪٣/ ١‬‬ ‫خانواده زبانهاي ايراني و مجله گويششناسي‬



‫‪٣‬‬



‫ـکشور ما با گستردگي و تنوع گويشها‪ ٬‬در واقع‪ ٬‬آزمايشگاه گويششناسي است‪ .‬مجلّ ه‬ ‫ـگــويششناسي اـکـنون آمـاده است بـراي دوسـتداران گـردآوري گـويشها و ارتـقا ِء دانش‬ ‫ـگويششناسي‪ ٬‬که پيش از اين دانشمندان بيگانه در آن سهم بسزايي داشـتند‪ ٬‬بسـتري‬ ‫شايسته ايجاد کند‪.‬‬ ‫بدرالزمان قريب‬ ‫©‬



‫ـگويششناسي‬



‫‪03M-MAZAN‬‬



‫ن‪٣‬‬



‫‪١٣٨٣/٧/٣‬‬



‫‪C:7‬‬



‫‪٩‬ص‬



‫‪١٨:٢٥ ١٣٨٤/٠٥/٢٣‬‬



‫برخي تغييرات آوايي و فرايندهاي واجي فعال‬ ‫در گويش مازندراني‬ ‫مدرس(‬ ‫فردوس آقاـگلزاده )دانشگاه تربيت ّ‬ ‫تحقيق حاضر با اتخاذ روش تحليليـ توصيفي به توصيف و تبيين برخي از ويژگيهاي فعال‬ ‫آوايي و فرايندهاي واجشناختي گويش مازندراني ميپردازد‪ .‬منظور از فرايندهاي ف ّع ال‪٬‬‬



‫فرايندهاي واجي از قبيل فرايند تشديد عارضي‪ ٬ ١‬همگوني‪ ٢‬و تضعيف‪ ٣‬يا نـرمشـدگي‬



‫‪٤‬‬



‫است‪.‬‬ ‫ـگويش مازندراني در حاشيه سواحل جنوبي و جنوب غربي درياي خزر رايج است‬ ‫)يارشاطر ‪ . (٢٣ :١٣٧٧‬از ديگر گويشهاي خزري ميتوان گيلکي‪ ٬‬تالشي‪ ٬‬تاتي و سمناني را‬ ‫نام برد )رضائي باغبيدي ‪ . (٤ :١٣٨٠‬در گردآوري دادههاي اين تحقيق‪ ٬‬دادههاي زبان پهلوي از‬ ‫فرهنگ کوچک زبان پهلوي نوشته ديويد نيل مکنزي و ترجمه مهشيد ميرفخرايي )‪ ٬ (١٣٧٩‬و‬ ‫دادههاي زبان مازندراني مبتني بر تحقيق ميداني نگارنده )آقاـگلزاده ‪ (٩٩ - ٩٢ :١٩٩٤‬است که‬ ‫خود گويشور اين گويش است‪.‬‬ ‫طبقهبندي دادهها‪ ٬‬توصيف و تحليل واجشناختي‬ ‫به نظر ميرسد که در گويش مـازندرانـي فـرايـندهاي واجـي مـتنوعي از قـبيل تشـديد‬ ‫عارضي‪ ٬‬همگوني‪ ٬‬اعم از کامل و ناقص‪ ٬‬نرمشدگي يا تضعيف و برخي از تغييرات آوايي‬ ‫‪4) lenition‬‬



‫‪3) weakening‬‬



‫‪2) assimilation‬‬



‫‪٤‬‬



‫‪1) fake or apparent gemination‬‬



‫مقاله‬



‫از قبيل کاربرد‬



‫]‪[l‬‬



‫در مازندراني در‬



‫مقابل ] ـ ‪[r‬‬



‫ـگويششناسي ‪٣/ ١‬‬ ‫برخي تغييرات آوايي‪ ...‬گويش مازندراني‬



‫‪٥‬‬



‫فارسي بسيار فـعال است‪ .‬بـه دادههـاي‬



‫طبقهبنديشده ذيل در گويش مازندراني توجه کنيد‪ .‬همان طور که مشاهده ميشود‪ ٬‬در‬ ‫دادههاي گروه )الف( و گروه )ب( شاهد فرايند همگوني‪ ٬‬و تشـديد عـارضي هسـتيم‪.‬‬ ‫شايان ذـکر است که صورت واجي در فهرست دادههاي زير‪ ٬‬بيشتر‪ ٬‬در لهجههاي مناطق‬ ‫غربي مازندران‪ ٬‬همچون ر امسر‪ ٬‬تنکابن و کالردشت‪ ٬‬استفاده مـيشود‪ ٬‬در حـالي کـه‬ ‫مازندرانيهاي ساـکن نواحي مرکزي اسـتان‪ ٬‬هـمچون بـابل‪ ٬‬بـلکنار‪ ٬‬بـندپي‪ ٬‬قـائمشهر‪٬‬‬ ‫سوادکوه و ساري‪ ٬‬غالبًا از صورتهاي آوايي موجود در ستون صورتهاي آوايي استفاده‬ ‫ميکنند‪.‬‬ ‫صورت آوايي‬



‫ـگروه‬



‫‪þ‬‬ ‫®‬ ‫®‬ ‫®‬ ‫®‬ ‫®‬ ‫)الف(‪¯ :‬‬ ‫®‬ ‫®‬ ‫®‬ ‫®‬ ‫®‬ ‫‪î‬‬



‫ـگروه )ب(‪:‬‬



‫‪þ‬‬ ‫®‬ ‫®‬ ‫®‬ ‫®‬ ‫¯‬ ‫®‬ ‫®‬ ‫®‬ ‫®‬ ‫‪î‬‬



‫صورت واجي‬



‫معناي فارسي‬



‫]‪[bas§ anny¡n‬‬



‫‪ºØ‬‬



‫‪/bas§ andy¡n/‬‬



‫]‪[bak¡nn¡ss¡n‬‬



‫‪ºØ‬‬



‫‪/bak¡ndest¡n/‬‬



‫]‪[monn¡ss¡n‬‬



‫‪ºØ‬‬



‫‪/mond¡st¡n/‬‬



‫]‪[bamunn¡ss¡n‬‬



‫‪ºØ‬‬



‫‪/bamund¡st¡n/‬‬



‫]‪[bag¡nn¡ss¡n‬‬



‫‪ºØ‬‬



‫‪/bag¡nd¡st¡n/‬‬



‫]‪[b¡nnuss¡n‬‬



‫‪ºØ‬‬



‫‪/b¡ndust¡n/‬‬



‫]‪[buss¡nni¡n‬‬



‫‪ºØ‬‬



‫‪/bust¡ndi¡n/‬‬



‫ريختن‬ ‫ـکندن‬ ‫شبيه بودن‬ ‫ماندن‬ ‫ـگنديدن‬ ‫ـگلاندود کردن‬ ‫پاره کردن‬



‫]‪[b¡vaª r¡ss¡n‬‬



‫‪ºØ‬‬



‫‪/b¡baª r¡st¡n/‬‬



‫]‪[dav¡ss¡n‬‬



‫‪ºØ‬‬



‫‪/dab¡st¡n/‬‬



‫]‪[erz¡ss¡n‬‬



‫‪ºØ‬‬



‫‪/erz¡st¡n/‬‬



‫]‪[bexaª ss¡n‬‬



‫‪ºØ‬‬



‫‪/bexaªst¡n/‬‬



‫]‪[bakuss¡n‬‬



‫‪ºØ‬‬



‫‪/bakust¡n/‬‬



‫]‪[bax¡nn¡ss¡n‬‬



‫‪ºØ‬‬



‫‪/bax¡nd¡st¡n/‬‬



‫باريدن‬ ‫بستن‬ ‫ارزيدن‬ ‫خواستن‬ ‫خاريدن‬ ‫خنديدن‬



‫از دادههاي زباني موجود در گروه )الف( و )ب( اين گونه استنباط ميشود که هر دو‬ ‫ـگروه از دادهها تحت فرايند تشديد عارضي که حاصل عملکرد نوعي فرايند همگوني‬ ‫است قرار گرفتهاند‪ .‬کامبوزيا )‪ (٢٠٠ :١٣٧٩‬در تعريف تشديد عارضي ميگويد‪:‬‬ ‫ـگاهي تشديد در زبان عربي در محل اتصال دو تکواژ و يا بين دو کلمه مستقل ميآيد که به آن‬ ‫تشديد عارضي ميگويند‪ .‬در اين نوع تشديد يا دو همخوان در ابتدا يکي هستند مانند »ـکَ ْم ـمِن«‬ ‫و يا اين که در اثر همگوني کامل اين نوع تشديد به وجود ميآيد‪.‬‬



‫‪٦‬‬



‫ـگويششناسي ‪٣/ ١‬‬ ‫برخي تغييرات آوايي‪ ...‬گويش مازندراني‬



‫مقاله‬



‫مصو تهاي کشيده معتقد است که‬ ‫ـگلداسميت‪ (٤٨ :١٩٩٠) ٥‬در باب صامتهاي مشدّ د و‬ ‫ّ‬ ‫برخي از پديدههاي واجي داراي ويژگيهايي هستند که نظريههاي سنتي نميتوانـند بـه‬ ‫طور دقيق آنها را تحليل کنند‪ .‬مصوتهاي کشيده و صامتهاي مشدّ د دو پديده از اين نوع‬ ‫هستند‪ .‬گلداسميت با ديدگاه واجشناسي خود واحد‪ ٦‬اين عناصر را نه واج کشـيده‪ ٬‬نـه‬ ‫توالي دو واحد واجي يکسان و نه يک واحد واجي به حساب ميآورد‪ .‬تحليل خود واحد‬ ‫با خطوط پيوندي چندگانه‪ ٬‬راه حلي براي اين مشکل پيشنهاد ميکند و آن عبارت از اين‬ ‫است که مصوتهاي کشيده و صامتهاي مشدّ د داراي يک مصوت يا يک صامت در اليه‬ ‫واجي هستند که به دو جايگاه در اليه مبنا متصل مـيشوند‪ .‬کـامبوزيا )‪ ٬ (١٩٠ :١٣٧٩‬در‬ ‫توضيح گفته گلداسميت‪ ٬‬مصوت کشيده‬



‫]‪[a‬‬



‫در کلمه بام و صامت مشدّ د‬



‫]‪[k‬‬



‫در کلمه‬



‫سکّه را در طرح ذيل نشان ميدهد‪:‬‬ ‫اليه مبنا ‪Ѻ‬‬



‫اليه واج ‪Ѻ‬‬



‫‪C‬‬



‫‪C‬‬



‫‪V‬‬



‫‪k‬‬



‫‪V‬‬



‫‪a‬‬



‫در بازنماييهاي فوق‪ ٬‬اليه مبنا که از اليه واج بنياديتر است و مصوت و صـامت بـه آن‬ ‫متصل ميشوند‪ ٬‬کشش واحدهاي واجي را نشان ميدهد‪ .‬هنگامي که يک مصوت يا يک‬ ‫صامت به دو جايگاه مبنا متصل ميشود‪ ٬‬در اين حالت مصوت کشيده يا صامت مشدّ د‬ ‫توليد ميشود‪ .‬در واقع هر مصوت کشيده يا صامت مشدّ د به دو جـايگاه مـبنا و سـاير‬ ‫صامتها به يک جايگاه متصل ميشوند‪.‬‬ ‫به نظر ميرسد آنچه که در دادههاي )الف( و )ب( گويش مازندرانـي آمـده تـحت‬ ‫فرايند تشديد يا همگوني قابل انطباق و تحليل است‪.‬‬ ‫در گروه )الف(‪ :‬شاهد همگوني‬



‫]‪[d‬‬



‫به‬



‫]‪[n‬‬



‫در مشخصه خيشومي هستيم که نوعي‬



‫تشديد عارضي محسوب ميشود‪ .‬يعني در طي اين فرايند‪ ٬‬خوشه‪:‬‬ ‫‪6) autosegmental phonology‬‬



‫‪5) Goldsmith‬‬



‫مقاله‬



‫ـگويششناسي ‪٣/ ١‬‬ ‫برخي تغييرات آوايي‪ ...‬گويش مازندراني‬



‫‪٧‬‬



‫]‪/-nd-/ ºØ [-nn-‬‬



‫وليکن در گروه )ب(‪:‬‬



‫خوشه ‪ /-st-/‬به ]‪[-ss-‬‬



‫بدل شده است‪:‬‬



‫]‪/-st-/ ºØ [-ss-‬‬



‫به چنين فرايند واجي )فرايند از نوع گروه »ب«( عالوه بر همگوني يا تشديد عارضي در‬ ‫تحليل نظريه واجشناسي خودآوا فرايند نرمشدگي يـا تـضعيف نـيز مـيگويند‪ .‬فـرايـند‬ ‫نرمشدگي يا تضعيف فرايندي است که طي آن انسداديها بـه سـايشي يـا پـيوسته بـدل‬ ‫ميشوند‪ .‬آرالتو )‪ (١٢٠ :١٣٧٣‬فرايند تضعيف را نوعي همگوني توصيف مـيکند کـه از‬ ‫دگرگوني صامتها هنگامي که در ميان دو مصوت واقع شوند‪ ٬‬حاصل ميشود که بر اثر آن‬ ‫صامتهاي انسدادي به صامت پيوسته بدل ميشوند‪ .‬شبيه همان تغييرات در گروه )ب(‬ ‫را‪ ٬‬که به نوعي دستخوش فرايند نرمشدگي يا تضعيف شدهاند‪ ٬‬در ديگر دادههاي زير از‬ ‫ـگويش مازندراني نيز شاهد هستيم )شکري ‪: (٣٠٩ :١٣٨١‬‬ ‫صورت آوايي‬



‫صورت واجي‬



‫]‪[ger¡vaª z‬‬



‫‪/ger¡baª z/‬‬



‫]‪[mavaª l‬‬



‫‪/mabaª l/‬‬



‫]‪[dav¡ss¡n‬‬



‫‪/dab¡st¡n/‬‬



‫]‪[b¡vaª r¡ss¡n‬‬



‫‪/b¡baª r¡st¡n/‬‬



‫]‪[baverd¡n‬‬



‫‪/baberd¡n/‬‬



‫معناي فارسي‬



‫نوعي بيل‬ ‫مستراح‬ ‫بستن‬ ‫باريدن‬ ‫بردن‬



‫براي تحليل پديده تضعيف يا نرمشدگي دادههاي فوق به طرح درختي مشخصههاي دو‬ ‫واج ‪/v/ /b/‬‬



‫به شرح زير ميپردازيم‪:‬‬ ‫‪x=v‬‬



‫‪x=b‬‬



‫‪ þ‬ـ ‪ +‬ـهمخوان ‪³‬‬ ‫®‬ ‫®‬ ‫‪¢‬‬ ‫‪ - î‬رسا‬



‫‪ þ‬ـ ‪ +‬ـهمخوان ‪³‬‬ ‫®‬ ‫®‬ ‫‪¢‬‬ ‫‪ î‬ـ‪ -‬رسا‬



‫]ـ‪+‬‬ ‫حلقي‬ ‫ـ ــچاـکنايي‬ ‫ـ ـ] ـ ‪+‬‬



‫واـک[‬



‫پيوسته[‬



‫‪ºØ‬‬



‫] ـ ‪ -‬ـپيوسته[‬



‫دهاني‬



‫دهاني‬



‫حلقي‬



‫ـلبي‬



‫ـلبي‬



‫ـچاـکنايي‬ ‫ـ] ـ ‪+‬‬



‫واـک[‬



‫ـاليه واجي‬ ‫اليه خودواحد‬



‫ـگويششناسي ‪٣/ ١‬‬



‫‪٨‬‬



‫برخي تغييرات آوايي‪ ...‬گويش مازندراني‬



‫مقاله‬



‫تحليل‪:‬‬ ‫با مقايسه دو طرح فوق‪ ٬‬اين دو واج فقط در ارزش مشخصه شيوه توليد پيوسته بـا‬ ‫يکديگر متفاوت هستند‪ .‬با توجه به اين که توليد سايشيها ا ز توليد انسداديها آسـانتر‬ ‫است و با عنايت به اصل کمکوشي ميتوان صورت زيرساختي بـين ايـن دو واج را‬ ‫فرض‬



‫کرد که واج ‪/v/‬‬



‫‪/b/‬‬



‫صورت روساختي آن است‪.‬‬



‫در دادههاي فوق صامت ‪ /b/‬حداقل بايک مصوت در کنار هم قرار گرفتهاند و از آنجا‬ ‫ـکه مشخصه شيوه توليد ] ـ ‪ +‬پيوسته[ در همه مصوتها ذاتي است‪ ٬‬لذا اين مشـخصه در‬ ‫قالب خود واحد درآمده و در اليهاي مستقل جاي ميگيرد و از مصوت بـه صـامت ‪/b/‬‬ ‫ـ‬



‫بسط و گسترش مييابد‪ .‬درنتيجه‪ ٬‬صامت انسدادي‬ ‫بدل ميکند و به همين صورت صامت‬



‫انسدادي ‪/t/‬‬



‫‪/b/‬‬



‫را به صامت نرم و‬



‫به صامت‬



‫سايشي ‪/s/‬‬



‫سـايشي ‪/v/‬‬



‫بدل ميشود‪.‬‬



‫اـگر بخواهيم مراحلي را که از زيرساخت تا مرحله روساخت در شرايطي که صامت‬ ‫‪/b/‬‬



‫بين دو مصوت يا پس از مصوت قرار گيرد نشان دهيم‪ ٬‬الزم است سه مرحـله زيـر‬



‫تحقق يابد‪.‬‬ ‫‪ .١‬مرحله بازنمايي )زيرساختي(‪:‬‬



‫]ـ‪-‬‬



‫‪C‬‬



‫‪V‬‬



‫‪ºØ‬‬



‫اليه مبنا‬



‫‪b‬‬



‫‪X‬‬



‫‪ºØ‬‬



‫اليه واج‬



‫پيوسته[‬



‫]ـ‪+‬‬



‫پيوسته[‬



‫‪ ºØ‬اليه خودواحد‬



‫‪ .٢‬مرحله دوم‪ :‬بسط و گسترش مشخصه شيوه توليد از منبع به هدف و قطع شـدن‬ ‫همزمان مشخصه توليد به شکل زير‪:‬‬



‫]ـ‪-‬‬



‫‪C‬‬



‫‪V‬‬



‫‪b‬‬



‫‪X‬‬



‫پيوسته[‬



‫]ـ‪+‬‬



‫پيوسته[‬



‫مقاله‬



‫ـگويششناسي ‪٣/ ١‬‬ ‫برخي تغييرات آوايي‪ ...‬گويش مازندراني‬



‫‪٩‬‬



‫‪ .٣‬مرحله سوم‪ :‬بازنمايي روساختي‪:‬‬ ‫‪C‬‬



‫‪V‬‬



‫‪v‬‬



‫‪X‬‬



‫]ـ‪+‬‬



‫پيوسته[‬



‫شايان ذـکر است که برخي از ]‪ [v‬ـهاي موجود در واژههايي‬ ‫باد و ]‪[vang‬‬



‫‪[va‬‬ ‫همچون ]‪ [varf‬برف ‪ª ] ٬‬‬



‫بانگ ‪ ٬‬قبل از آن که متأثر از فرايند تضعيف باشند‪ ٬‬ريشه تاريخي دارند‪ .‬به‬



‫سخن ديگر‪ ٬‬صورت اوليه )قديمي( اين واژهها در زبانهاي اوستائي و مـيانه بـه شکـل‬ ‫امروزي بوده و در برخي از گويشها‪ ٬‬و از آن جمله در گويش مازندراني‪ ٬‬همچنان حفظ‬ ‫شده است‪ .‬بنابراين‪ ٬‬صحيح نيست که همه اين گونه تغييرات را در مـقايسه بـا فـارسي‬ ‫معيار حاصل عملکرد فرايند تضعيف بدانيم زيرا فرايند تضعيف از لحـاظ واجشـناسي‬ ‫غالبًا در موقعيت پاياني و ميان مصوتي رخ ميدهد‪ ٬‬در حـالي کـه در واژههـايي چـون‬ ‫‪[va‬‬ ‫]‪ [varf‬ـ‪ª ] ٬‬‬



‫يا‬



‫‪[va‬‬ ‫]‪ª ng‬‬



‫فرايند تـبديل واج در مـوقعيت آغـازين واژه است و در چـنين‬



‫موقعيتي معموًال فرايند تقويت‪ ٧‬عمل ميکند‪ .‬در دادههاي زير‪ ٬‬تنها زبان فارسي تـحت‬ ‫تأثير فرايند تقويت قرار گرفته و‬



‫طي آن ‪) /v/‬از ‪ /w/‬پهلوي( به ‪/b/‬‬



‫فارسي بدل شده است‬



‫)آقاـگلزاده ‪١٩٩٤‬؛ مکنزي ‪: (١٣٧٩‬‬ ‫باد‬ ‫بره‬ ‫برف‬ ‫بس‬ ‫برگ‬ ‫باران‬ ‫بچه‬ ‫ّ‬ ‫بر )آغوش(‬ ‫بهمن‬



‫فارسي‬



‫مازندراني‬



‫پهلوي‬



‫‪/baª d/‬‬



‫‪/vaª /‬‬



‫‪/wa‬‬ ‫‪¦ d/‬‬



‫‪/barre/‬‬



‫‪/vare/‬‬



‫‪/warrag/‬‬



‫‪/barf/‬‬



‫‪/varf/‬‬



‫‪/wafr/‬‬



‫‪/bas/‬‬



‫‪/vas/‬‬



‫‪/was/‬‬



‫‪/barg/‬‬



‫‪/valg/‬‬



‫‪/warg/‬‬



‫‪/baª raª n/‬‬



‫‪/vaª r(¡s§ )/‬‬



‫‪/wa‬‬ ‫‪¦ ra¦ n/‬‬



‫‪/bac§§ ce/‬‬



‫‪/vac§ ¡/‬‬



‫‪/wac‬‬ ‫‪§ § cag/‬‬



‫‪/bar/‬‬



‫‪/var/‬‬



‫‪/war/‬‬



‫‪/bahman/‬‬



‫‪/vahman/‬‬



‫‪/wahman/‬‬



‫‪7) fortition‬‬



‫ـگويششناسي ‪٣/ ١‬‬



‫‪١٠‬‬



‫برخي تغييرات آوايي‪ ...‬گويش مازندراني‬



‫مقاله‬



‫تغييرات آوايي‬ ‫برخي از تغييرات آوايي در گويش مازندراني که در طيف گستردهاي رايج است به شرح‬ ‫زيراند‪:‬‬ ‫‪.١‬‬



‫کاربرد ‪/l/‬‬



‫در مازندراني در‬



‫مقابل ‪/r/‬‬



‫فارسي‪ ٬‬در موضع مياني و پاياني واژهها‪:‬‬



‫مازندراني‬



‫فارسي‬



‫]‪[m¡rdaª l‬‬



‫]‪[mordar‬‬



‫]‪[ßanj§ il‬‬



‫]‪[ßanj§ ir‬‬



‫]‪[zanj§ il‬‬



‫]‪[zanj§ ir‬‬



‫]‪[c§¡lk‬‬



‫]‪[c§erk‬‬



‫]‪[sulaª x‬‬



‫]‪[suraª x‬‬



‫]‪[zahle‬‬



‫]‪[zahre‬‬



‫]‪[valg‬‬



‫]‪[barg‬‬



‫]‪[c§alb‬‬



‫]‪[c§arb‬‬



‫]‪[kaftaª l‬‬



‫]‪[kaftaª r‬‬



‫مردار‬ ‫انجير‬ ‫زنجير‬ ‫چرک‬ ‫سوراخ‬ ‫زهره‬ ‫برگ‬ ‫چرب‬ ‫ـکفتار‬



‫‪ .٢‬همگوني که در مشخصه محل توليد )لبي( در گويش مازندراني‪ ٬‬همانند فارسي‪٬‬‬ ‫بسيار ف ّع ال است‪ ٬‬با اين تفاوت که در گويش مازندراني منجر به تشديد شده که حاصل‬ ‫عملکرد دو فرايند واجي متوالي است‪ .‬همگوني يک قاعده واجي است که در آن آواهاي‬ ‫ـکنار يکديگر شبيه هم مـيشوند )هـادسون‪ .(٢٠٩ :٢٠٠٠ ٨‬بـه عـنوان نـمونهاي از فـرايـند‬ ‫همگوني در گويش مازندراني ميتوان به دادههاي زير توجه کرد‪:‬‬ ‫مازندراني‬



‫فارسي‬



‫]‪[zammil‬‬



‫]‪[zambil‬‬



‫]‪[tammal‬‬



‫]‪[tambal‬‬



‫]‪[ßammor‬‬



‫]‪[ßambor‬‬



‫]¡‪[s§amm‬‬



‫]‪[s§ambe‬‬



‫]‪[ßammaª r‬‬



‫]‪[ßambaª r‬‬



‫]‪[d¡mmaª l‬‬



‫]‪[dumbaª l‬‬



‫]‪[pamme‬‬



‫]‪[pambe‬‬



‫زنبيل‬ ‫تنبل‬ ‫انبر‬ ‫شنبه‬ ‫انبار‬ ‫دنبال‬ ‫پنبه‬



‫همان طور که مشاهده ميشود‪ ٬‬در فرايند همگوني مشخصه محل توليد )لبـي( در‬ ‫ـگويش مازندراني‪ ٬‬دو فرايند واجي متوالي تحقق مييابد‪:‬‬ ‫‪8) Hudson‬‬



‫مقاله‬



‫ـگويششناسي ‪٣/ ١‬‬ ‫برخي تغييرات آوايي‪ ...‬گويش مازندراني‬



‫‪١١‬‬



‫الف( همگوني در مشخصه توليد )لبي(‬



‫بر اساس اين همگوني‪ ٬‬در کليه دادهها‪ ٬‬بعد از‬ ‫داراي مشخصه لبي‬



‫است‪/n/ .‬‬



‫خيشومي ‪ /n/‬انسدادي ‪/b/‬‬



‫قرار دارد که‬



‫در اين مشخصه‪ ٬‬در فارسي و مازندراني‪ ٬‬با صامت پس از‬



‫خود همگون شده است و‪ ٬‬در نتيجه‪ ٬‬در مرحله اول تغيير خواهيم داشت‪.‬‬ ‫‪zambil‬‬ ‫‪ þ‬ـ ‪ +‬ـانسدادي ‪³‬‬ ‫®‬ ‫®‬ ‫‪¢‬‬ ‫‪ + î‬لبي‬



‫توليد لبي را از آن گرفته‪٬‬‬



‫‪þ‬ـ‬



‫ــــ‬



‫قاعده فوق نشان ميدهد که هرگاه‬



‫‪ºØ‬‬



‫®‬ ‫‪î‬‬



‫‪+‬‬



‫‪³‬‬ ‫®‬ ‫لبي ‪¢‬‬



‫خيشومي ‪/n/‬‬



‫تبديل به ‪/m/‬‬



‫‪zanbil‬‬



‫‪ºØ‬‬



‫‪ + þ‬ـخيشومي ‪³‬‬ ‫®‬ ‫®‬ ‫‪ + î‬تيغهاي ‪¢‬‬



‫قبل از انسدادي‬



‫لبي ‪/b/‬‬



‫بيايد‪ ٬‬مشخصه‬



‫ميشود‪.‬‬



‫ب( همگوني کامل‬



‫در اين مرحله شاهد فرايند همگوني کامل در گويش مازندراني هستيم‪ ٬‬يعني مشخصه‬ ‫خيشومي ‪/m/‬‬



‫به صامت مجاور خود‪٬‬‬



‫يعني ‪/b/‬‬



‫گسترش مييابد‪ .‬در واقع‪ ٬‬اين دو صامت‬



‫در تنها مشخصهاي که عامل ايجاد تمايز بين آنهاست با يکديگر همگون ميشوند و در‬ ‫روساخت شاهد دو صامت پيوسته متوالي هستيم و توالي دو صامت مشابه را تشـديد‬ ‫ـگويند‪ .‬اـگر تشديد حاصل همگوني کامل باشد‪ ٬‬آن تشديد را عارضي ميگويند )ـکامبوزيا‬



‫‪ ٬ (٢٠٠ :١٣٧٩‬لذا خواهيم داشت‪:‬‬ ‫‪zammil‬‬ ‫‪ßammor‬‬ ‫‪tammal‬‬



‫‪ºØ‬‬ ‫‪ºØ‬‬ ‫‪ºØ‬‬



‫‪zambil‬‬ ‫‪ßambor‬‬



‫‪tambal‬‬



‫به نظر ميرسد که در آينده بايد بر اساس اصل کمکوشي شاهد تحول روساختي اين گونه‬ ‫ـکلمات در زبان فارسي معيار در قالب همگوني کامل همچون گويش مازندراني باشيم‪.‬‬ ‫نتيجه‬ ‫تغييرات آوايي و واجشناختي در گويش مـازندرانـي در چـارچـوب نـظريه واجشـناسي‬ ‫خودواحد و خطي قابل توصيف و تبيين هستند‪ .‬در اين تحقيق دادهها نشان دادهاند که از‬ ‫ميان فرايندهاي تضعيف‪ ٬‬تقويت و همگوني‪ ٬‬فرايند تضعيف و همگوني بيش از فرايند‬ ‫تقويت در گويش مازندراني ف ّع الاند‪ .‬در گويش مازندرانـي‪ ٬‬بـه خـصوص در بـخشهاي‬



‫‪١٢‬‬



‫ـگويششناسي ‪٣/ ١‬‬ ‫برخي تغييرات آوايي‪ ...‬گويش مازندراني‬



‫مقاله‬



‫مرکزي و شرقي مازندران‪ ٬‬واژهها دستخوش فرايند همگوني کامل شدهاند‪ ٬‬در حالي که‬ ‫در مناطق غربي مازندران اين گونه واژهها هنوز به فرايند هـمگوني کـامل نـرسيدهانـد‪.‬‬ ‫شواهد موجود در دادههاي گروه )الف( و )ب( مؤيد اين گفته است‪ .‬در زبـان فـارسي‬ ‫معيار نيز‪ ٬‬مانند مناطق غربي مازندران‪ ٬‬هنوز فرايند همگوني کامل در مـورد واژههـاي‬ ‫مورد نظر محقق نشده است‪ .‬به نظر ميرسد که بر مبناي اصل کمکوشي در زبان‪ ٬‬تغيير‬ ‫صورت روساختي )صورت آوايي( اين گونه واژهها در آينده به سوي هـمگوني کـامل‬ ‫باشد‪ .‬از لحاظ روششناختي‪ ٬‬برخي از تفاوتهاي آوايي را در جايگاه آغازين واژهها در‬ ‫ـگويش مازندراني نبايد در تحقيقات گويششناختي در مقايسه با معادل فارسي آنها طرح‬ ‫و سپس به وسيله فرايند واجي تقويت به تبيين آنها مبادرت کرد‪ ٬‬زيرا اين دسته از واژهها‬ ‫به لحاظ تاريخي صورت قديم خود را حفظ کردهاند‪ ٬‬و شکل تغييريافته زبـان فـارسي‬ ‫معيار نيستند‪.‬‬ ‫مآخذ‬ ‫آرالتو‪ ٬‬آنتوني )‪ ٬(١٣٧٣‬درآمدي بر زبانشناسي تاريخي ‪ ٬‬ترجمه يحيي مـدرسي‪ ٬‬تـهران‪ ٬‬پـژوهشگاه عـلوم‬ ‫انساني و مطالعات فرهنگي؛‬ ‫رضائي باغبيدي‪ ٬‬حسن )‪ ٬(١٣٨٠‬معرفي زبانها و گويشهاي ايران ‪ ٬‬تهران‪ ٬‬فرهنگستان زبان و ادب فارسي؛‬ ‫ـکامبوزيا‪ ٬‬عاليه کرد زعفرانلو )‪ ٬(١٣٧٩‬واجشناسي خودواحد و کاربرد آن در فر ايـندهاي واجـي زبـان فـارسي ‪٬‬‬ ‫پاياننامه دکتري‪ ٬‬دانشگاه تهران؛‬ ‫شکري‪ ٬‬گيتي )‪» ٬(١٣٨١‬بررسي برخي ستاـکهاي گذشته و حال در افعال گويشهاي کرانه خـزر«‪ ٬‬مـجموعه‬



‫مقاالت نخستين همانديشي گويششناسي ايران ‪ ٬‬به کوشش حسن رضائي باغبيدي‪ ٬‬تهران‪ ٬‬فرهنگستان زبان و‬ ‫ادب فارسي‪ ٬‬ص‪٣٤٨-٣٠١‬؛‬ ‫مکنزي‪ ٬‬ديويد نيل )‪ ٬(١٣٧٩‬فرهنگ کوچک زبان پهلوي ‪ ٬‬ترجمه مهشيد ميرفخرايي‪ ٬‬چ‪ ٬٢‬تهران‪ ٬‬پژوهشگاه‬ ‫علوم انساني و مطالعات فرهنگي؛‬ ‫يارشاطر‪ ٬‬احسان )‪» ٬(١٣٣٧‬زبانها و لهجههاي ايراني«‪ ٬‬مقدمه لغتنامه دهخدا ‪ ٬‬تهران‪ ٬‬ص‪٢٥-٩‬؛‬ ‫‪Aghagolzadeh, F. (1994), Verb Phrase in Eastern Mazandarani Dialect, M. A. Thesis in Linguistics,‬‬ ‫;‪Tarbiat Modarres University‬‬



‫;‪Goldsmith, J. (1990), Autosegmental and Metrical Phonology, Oxford, Basil Blackwell‬‬ ‫‪Hudson, G. (2000), Essential Introductory Linguistics, London, Blackwell.‬‬



‫©‬



١٨:٢٦ ١٣٨٤/٠٥/٢٣



‫ص‬٧



C:7



٣‫ن‬



١٣٨٣/٧/٢



04M-MAZA



‫ـگويششناسي‬



‫شناسههاي فعل در مازندراني شرقي‬ ‫حبيب برجيان‬ ‫ اما شگفت‬٬‫مازندراني چند ميليون گويشور دارد و قدمت آثار مکتوبش به قرنها ميرسد‬ ‫اينکه نه آثار آن به درستي شـناخته و رازگشـايي شـده و نـه زبـان کـنونياش بـه دقت‬ .‫ـگردآوري و پژوهيده شده است‬ ‫تـجسس اروپـاييان گشت‬ ‫در سده نوزدهم ميالدي که زبانهاي مشرقزمين مـوضوع‬ ّ ِ ٤ ٣ ‫ و بوريس ُدرن و مِ لگونف و‬٢‫ و ِبرزين‬١‫پژوهندگان و سيّ احاني چون آلکساندر خوچکو‬ ‫ حاصل کار اـکثر‬.‫ به گردآوري يا بررسي زبان مازندراني همت گماشتند‬٥‫ژاـک دو مورگان‬ 1) Alexander Chodzko , S pecim en s of th e popu lar poetry o f Persia as fou n d in th e ad ven tures an d improvisations of Kurroglou, the bandit-minstrel of Northern Persia; and in the songs of the people inh abitin g th e sho res o f th e Caspian S ea. O rally co llected an d translated , with ph ilo logical an d historical notes, London 1842, pp. 510-517, 568-581. 2) E. Berésine, Recherche sur les dialectes persans, 3 parts, Casan (Kazan) 1853, part I, pp. 75-99; part ‫ ـ‬II, pp. 57-79; part III, pp. 2-149. 3) Boris Andreevich Dorn, Kanz-al-Asrâr. Beiträge zur Kenntnis der iranischen Sprachen, 2 vols., St. Petersburg 1860-1866; Idem , ``Bericht u« ber eine wissenschaftliche Reise in dem Kaukasus und den su« dlichen Ku« stenla« ndern des kaspischen Meeres'', Bu lletin de l' A cadem ie I m p . d e S cien ces d e St.-Pétersbourg, IV, 1862, pp. 344-377. 4) G. Melgounof , ``Essai sur les dialectes du Masenderan et du Guilan, d'apre© s la prononciation locale'', Zeitschrift der Deutschen Morgenlandischen Geselaschaft, vol. XXII, 1868, pp. 195-224. 5) Jacques de Morgan, M issio n scientifiqu e en Perse, vol. V, Étu des lingu istiques [I.] Dialectes d u Kurds. Langues et dialectes du nord de la Perse, Paris 1904, pp. 200-246.



١٣



‫‪١٤‬‬



‫ـگويششناسي ‪٣/ ١‬‬ ‫شناسههاي فعل در مازندراني شرقي‬



‫مقاله‬



‫ايشان را ويلهلم گايگر‪ ٬‬در پايان همين قرن‪ ٬‬به رشته تدقيق کشيد و همراه با گـويشهاي‬ ‫ديگر جنوب بحر خزر )ـگيلکي و تالشي و تاتي و سمناني( در فصلي از تأليف گرانسنگ‬ ‫خود‪ ٬‬اساس فقه اللغه ايراني ‪ ٬‬درج کرد‪ . ٦‬مطالب اين کتاب‪ ٬‬به لحاظ اجتهادي که گايگر در‬ ‫فقه اللغه ايراني و علم اشتقاق داشت‪ ٬‬تا به امروز‪ ٬‬که بيش از قرني از انتشار آن ميگذرد‪٬‬‬ ‫در زمينه مازندراني بيرقيب مانده است‪ .‬با اين حال‪ ٬‬دادههايي که گايگر بدان متکي بود‬ ‫همه مازندراني اصيل نبود و در گردآوري آنها سهو بسيار رفته بود؛ خاصه متون مندرج‬ ‫در کنزاالسرار )مندرج در حاشيه‪ (٣‬که ميرزا محمد شفيع مازندراني به درخواست درن از‬ ‫فارسي به مازندراني برگردانده سـرشار از فـارسيگرايـي و کـمبهره از ويـژگيهاي زبـان‬ ‫سبب اين که تـا‬ ‫اصيلي است که هنوز هم در روستاهاي مازندران به آن تک ّل م ميشود‪.‬‬ ‫ِ‬



‫پژوهندگان زبانهاي ايراني به مازندراني اعتنا نکردند و در صدد رفع نـقايص و‬ ‫مديدي‬ ‫ِ‬ ‫بازگشايي ابهامات موجود در اثر گايگر برنيامدند‪ ٬‬شـايد ايـن بـاشد کـه مـازندرانـي را‬ ‫ـگونهاي از فارسي ميپنداشته و آن را شايسته بررسي جداـگانه نميدانستهاند‪.‬‬ ‫با اينهمه‪ ٬‬در سده بيستم چند تحقيق سودمند درباره گويشهاي اين زبان منتشر شد‪.‬‬ ‫از آن جمله است گردآوري مختصر لمبتون‪ ٧‬از گويش روستاي ِوالتْ رو‪ ٬‬واقع در شـمال‬



‫غربي تهران‪ ٬‬که بر دامنه شناخت قلمرو مازندراني افزود و بر حضور زنده گونههاي اين‬



‫زبان در جنوب رشته کوههاي البرز گواهي داد‪ .‬همچنين‪ ٬‬دانشمندان شوروي‪ ٬‬که به تبع‬ ‫ِ‬ ‫مفص لي‬ ‫اسالف روس خود به کرانههاي جنوبي خزر تعلّق خاطر داشتند‪ ٬‬مطالب نسبتًا ّ‬ ‫در باب آواشناسي‪ ٨‬و دستور زبان‪ ٩‬مازندراني نگاشتند که بيشتر مبتني بر آثار درن بود؛ و‬ ‫نيز به اين اصل توجه نداشتند که مازندراني گونههاي مختلف دارد و گونههاي خاور و‬ ‫خاص ه در نظام آوايي‪ ٬‬متفاوت است‪ .‬نيز دو تأليف کوتاه‬ ‫باختر و کوهستان و‬ ‫هامون آن‪ّ ٬‬‬ ‫ِ‬ ‫‪6) Wilhelm Geiger, ``Die kaspischen Dialekte'', Grundriss der iranischen Philologie, ed. W. Geiger and‬‬ ‫‪E. Kuhn, vol. I, part 2, Strassburg 1898-1901, pp. 344-380.‬‬ ‫‪7) A. K. S. Lambton, Three Persian Dialects, London 1938.‬‬ ‫‪8) V. I. Zav'jalova , ``Novye svedenija po fonetike iranskix jazykov, Gilanskij i mazanderanskij jazyki'',‬‬ ‫‪Trudy Instituta jazykoznanija AN SSSR , Moskva 1956, vol. 6, pp. 92-112.‬‬ ‫‪9) V. S. Sokolova and A. L. Grjunberg , Istorija izu ch enija bespis' m en n yx iran sk ix jazyko v, lzd. AN‬‬ ‫‪SSSR, Moskva 1962, pp. 118-147; V. S. Rastorgueva and D. I. Èdel'man, ``Prikaspijskie yaziki: gilanskij,‬‬



‫ـ‬



‫‪mazanderanskij (s dialektati shamerzadi i velatru)'' , Osnovy iranskogo jazykoznanija [III], Novo‬‬‫‪iranskie jazyki: zapadnaja gruppa, prikaspijskie jazyki, Moskva 1982, pp. 447-554.‬‬



‫مقاله‬



‫ـگويششناسي ‪٣/ ١‬‬ ‫شناسههاي فعل در مازندراني شرقي‬



‫‪١٥‬‬



‫فارسي شهر ساري از سوي زبانشناسان ژاپـني مـنتشر شـده‪ :‬يکـي‬ ‫گويش لبريز از‬ ‫در‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ـکتابچه تِ تسوئو ناواتا‪ ١٠‬که به سبب ضعف تحقيق و هم نقدي که بر آن نوشتهاند‪ ١١‬چندان‬ ‫قابلاعتنا نيست؛ ديگر کتابي است از ساتوکو يوشيه‪ ١٢‬که‪ ٬‬به رغم اختصار‪ ٬‬اثري روشمند‬ ‫ِ‬ ‫و‪ ٬‬در واقع‪ ٬‬کاملترين دستوري است که در باب گويشي مازندراني منتشر شده‪ ٬‬هرچند‬ ‫لغزشي که يوشيه در مبحث فعل بدان دچار آمـده )ـگـونهاي فـونتيکي را مـاضي نـقلي‬ ‫پنداشته(‪ ٬‬منشأ خطاهاي بزرگتر گشته است‪.‬‬ ‫عالوه بر اينها‪ ٬‬در دو سه دهه اخير‪ ٬‬در ايران هم به گـويشهاي مـازندرانـي اعـتناي‬ ‫فزايندهاي شده است؛ اما درج فهرستي از آثار و ارزيابي هرچند کوتاه از هريک از اين‬ ‫آثار بيرون از تناسب اين نوشته کوتاه خواهد بود‪ .‬به همين بسنده ميکنيم که در مبحث‬ ‫شناسههاي فعل‪ ٬‬که موضوع اين گفتار است‪ ٬‬چندان کوتاهي شده که به خطاهاي فاحش‬ ‫انجاميده است‪ . ١٣‬رويهمرفته بايد گفت که‪ ٬‬هرگاه از گويشهاي دامنههاي جنوبي البرز‬ ‫چشم بپوشيم و مُ رادمان از مازندران همين استان کنوني باشد‪ ٬‬تأليف يوشيه يگانه تحقيق‬ ‫قابل اعتماد خواهد بود‪ .‬بررسي وي از شناسههاي فعل مازندرانـي صـحيح است ولي‬ ‫ـکامل نيست‪ .‬به همين سبب در اين مقاله به مـبحث »شـناسههاي فـعل در مـازندرانـي‬ ‫شرقي« پرداختهايم‪.‬‬ ‫مطالب زير مبتني بـر مـوا ّد ي است کـه نگـارنده ايـن سـطور از گـويشهاي رايـج در‬ ‫شهرستانهاي ساري و قائمشهر )سابقًا عليآباد و شاهي( و بهشهر‪ ٬‬در سالهاي اخير‪ ٬‬گرد‬ ‫آورده است‪ .‬گــويشهاي رايـج در ايـن شـهرستانها و دهسـتانهاي تـابع هـريک اـگـرچـه‬ ‫مختلفاند آنقدر متفاوت نيستند که شمول اصطالح »مازندراني شرقي« را بر سراسـر‬ ‫ناموج ه سازد‪ .‬مازندراني شرقي با مازندراني مرکزي )يا غربي( که در بابل و‬ ‫اين منطقه‬ ‫ّ‬ ‫‪10) Tetsuo Nawata, Mazandarani , Tokyo 1984.‬‬ ‫‪11) Bernard Comrie, in: Language 61, 1985, pp. 720-721.‬‬ ‫‪12) Satoko Yoshie, Sâri Dialect, Tokyo 1996.‬‬



‫‪١٣‬ـ(ــمثًال در مقالهاي )ايران کلباسي‪» ٬‬نشانه استمرار در لهجهها و گويشهاي اير اني«‪ ٬‬گـويششناسي‪ ٬‬ج‪ ٬١‬ش‪٬١‬‬ ‫‪ ٬١٣٨٢‬ص‪» xer-embe ٬(٨٣‬ميخورم« و ‪» xer-enne‬ميخورند« به صورت ‪ xer-em-be‬و ‪ xer-en-ne‬تـقطيع‬ ‫تدوين شتابزده‪ ٬‬خطا در باب مازندراني اندک‬ ‫شده و ‪ -em-‬و ‪ -en-‬نشانههاي استمرار گرفته شده است‪ .‬در اين‬ ‫ِ‬ ‫نيست‪ .‬شايان ذـکر است که در مازندراني نشان استمرار غياب پيشوند است که ماضي استمراري را از ماضي ساده‬ ‫متمايز ميکند‪ .‬مضارع اخباري نيز پيشوند نميگيرد‪ .‬بنگريد به ادامه مقاله‪.‬‬



‫‪١٦‬‬



‫ـگويششناسي ‪٣/ ١‬‬ ‫شناسههاي فعل در مازندراني شرقي‬



‫مقاله‬



‫آمل رايج است چند وجه تمايز دارد که يکي شناسههاي فعل است‪ .‬براي مثال‪ ٬‬شناسه‬ ‫سومشخص مفرد در مازندراني‬



‫شرقي ‪-nnÀ‬‬



‫و در بابلي‬



‫×‪-n×n‬‬



‫است‪.١٤‬‬



‫در مازندراني شرقي چهار گروه شناسه ميتوان بازشناخت‪:‬‬ ‫‪١þ‬‬ ‫®‬ ‫مفرد ¯ ‪٢‬‬ ‫®‬ ‫‪٣î‬‬ ‫‪١þ‬‬ ‫®‬ ‫جمع ¯ ‪٢‬‬ ‫®‬ ‫‪٣î‬‬



‫‪I‬‬



‫‪II‬‬



‫‪III‬‬



‫‪IV‬‬



‫‪-mÀ‬‬



‫‪-mmÀ/-mbÀ‬‬



‫‪-Àm‬‬



‫ــ‬



‫‪-i‬‬



‫‪-ni‬‬



‫‪-i‬‬



‫‪-Ö‬‬



‫‪-À‬‬



‫‪-nÀ‬‬



‫‪-e‬‬



‫‪-mi‬‬



‫‪-mmi/-mbi‬‬



‫‪-im‬‬



‫ــ‬ ‫ــ‬



‫‪-ni‬‬



‫‪-nni‬‬



‫‪-in‬‬



‫‪-in‬‬



‫‪-nÀ‬‬



‫‪-nnÀ‬‬



‫‪-Àn‬‬



‫ــ‬



‫بسيط فعل به صورت زير به کار ميروند‪:‬‬ ‫ساخت‬ ‫اين شناسهها در پنج‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫مضارع اخباري‪: ١٥‬‬ ‫مضارع التزامي ‪:‬‬ ‫‪:‬‬ ‫امري‬ ‫‪:‬‬ ‫ماضي ساده‬ ‫ماضي استمراري ‪:‬‬



‫پيشوند فعلي‬ ‫پيشوند فعلي‬ ‫پيشوند فعلي‬



‫‪+‬‬ ‫‪+‬‬ ‫‪+‬‬



‫ما ّده مضارع‬ ‫ما ّده مضارع‬ ‫ما ّده مضارع‬ ‫ما ّده ماضي‬ ‫ما ّده ماضي‬



‫‪+‬‬ ‫‪+‬‬ ‫‪+‬‬ ‫‪+‬‬ ‫‪+‬‬



‫شناسههاي گروه‬ ‫شناسههاي گروه‬ ‫شناسههاي گروه‬ ‫شناسههاي گروه‬ ‫شناسههاي گروه‬



‫‪II‬‬ ‫‪III‬‬ ‫‪IV‬‬ ‫‪I‬‬ ‫‪I‬‬



‫صرف زمانهاي بسيط فعل »بردن« براي نمونه ذـکر ميشود‪:‬‬



‫مفرد‬



‫‪þ‬‬ ‫®‬ ‫¯‬ ‫®‬ ‫‪î‬‬



‫جمع‬



‫‪þ‬‬ ‫®‬ ‫¯‬ ‫®‬ ‫‪î‬‬



‫‪١‬‬ ‫‪٢‬‬ ‫‪٣‬‬ ‫‪١‬‬ ‫‪٢‬‬ ‫‪٣‬‬



‫مضارع اخباري‬



‫مضارع التزامي‬



‫‪varÀ¨-mbÀ/va‬‬ ‫‪¨ r-mÀ‬‬



‫‪ba¨ -vÀr-Àm‬‬



‫‪va‬‬ ‫‪¨ n-ni‬‬



‫‪ba¨ -vÀr-i‬‬



‫‪va‬‬ ‫‪¨ n-nÀ‬‬



‫‪ba¨ -vÀr-e‬‬



‫‪var-À¨-mbi/va¨ r-mi‬‬



‫‪ba¨ -vÀr-im‬‬



‫‪var-À¨-nni‬‬



‫‪ba¨ -vÀr-in‬‬



‫‪var-À¨-nnÀ‬‬



‫‪ba¨ -vÀr-Àn‬‬



‫امر‬ ‫‪ba-vÀr‬‬



‫‪ba-vÀr-in‬‬



‫‪١٤‬ـ(ــمثًال بنگريد به دو متني که »حاجيآقا« نامي‪ ٬‬منشي »اـگنط روس« در بارفروش‪ ٬‬به خواهش دو مورگان‪ ٬‬در‬ ‫سال ‪ ٬١٨٨٩‬کتابت کرده )‪ (de Morgan, pp. 248-260‬ـ‪:‬‬ ‫×‪k×n-n×n‬‬ ‫ـکَنَّنَه‬ ‫»ميکُ نند«‬ ‫×‪kan d-n×n‬‬ ‫ـکَنَّنَه‬ ‫»ميکَ نند«‬ ‫ـ ـ ×‪g×-n×n‬‬ ‫ـگَنَنَه‬ ‫»ميگويند«‬ ‫‪١٥‬ـ(ــمضارع اخباري فعل اسنادي با شناسههاي گروه ‪ I‬صرف ميشود‪.‬‬



‫مقاله‬



‫مفرد‬



‫‪þ‬‬ ‫®‬ ‫¯‬ ‫®‬ ‫‪î‬‬



‫جمع‬



‫‪þ‬‬ ‫®‬ ‫¯‬ ‫®‬ ‫‪î‬‬



‫‪١‬‬ ‫‪٢‬‬ ‫‪٣‬‬ ‫‪١‬‬ ‫‪٢‬‬ ‫‪٣‬‬



‫ـگويششناسي ‪٣/ ١‬‬ ‫شناسههاي فعل در مازندراني شرقي‬



‫ماضي ساده‬



‫ماضي استمراري‬



‫‪ba-vÀ¨rd-À-mÀ‬‬



‫‪va‬‬ ‫‪¨ rd-À-mÀ‬‬



‫‪ba-vÀ¨rd-i‬‬



‫‪va‬‬ ‫‪¨ rd-i‬‬



‫‪ba-vÀ¨rd-À‬‬



‫‪va‬‬ ‫‪¨ rd-À‬‬



‫‪ba-vÀ¨rd-À-mi‬‬



‫‪va‬‬ ‫‪¨ rd-À-mi‬‬



‫‪ba-vÀ¨rd-À-ni‬‬



‫‪va‬‬ ‫‪¨ rd-À-ni‬‬



‫‪ba-vÀ¨rd-À-nÀ‬‬



‫‪va‬‬ ‫‪¨ rd-À-nÀ‬‬



‫‪١٧‬‬



‫در مورد شناسهها نکات زير شايان ذـکر است‪.‬‬ ‫‪ .١‬شناسهها تکيه نميپذيرند‪.‬‬ ‫صامت غيرروان و غيرغنّ هاي باشد و شناسه با صامت‬ ‫‪ .٢‬هرگاه ما ّده فعل مختوم به‬ ‫ِ‬ ‫آغاز شود‪ ٬‬مصوت ميانجي ‪ -À-‬ميان ماده و شناسه ميآيد‪:‬‬ ‫ميخوابد‬



‫‪xÀs-À-nÀ‬‬



‫ستدند‬



‫‪bait-À-nÀ‬‬



‫مينگري‬



‫‪es§ -À-ni‬‬



‫ـگرفتيد‬



‫‪geit-À-ni‬‬



‫ميگفتم‬



‫‪get-À-mÀ‬‬



‫‪ .٣‬در شناسههاي مختوم به ‪ À‬ـ‪ ٬‬اين مصوت‬



‫پاياني گاه به ‪o‬‬



‫بدل ميشود‪.‬‬



‫‪ ١-٣‬در گفتار عاطفي‬ ‫‪laªlaª kÀmbo tÀ baxÀsi, dÀaª kÀmbo tÀ hÀrÀssi‬‬



‫»الاليي ميگويم ] ـتا[ تو بخوابي‪ ٬‬دعا ميکنم ] ـتا[ تو برخيزي«‪.‬‬



‫در اينجا‬



‫‪ kÀmbo‬به جاي ‪kÀn-mbÀ‬‬



‫»ميکنم« آمده است‪.‬‬



‫‪ ٢-٣‬بر اثر ادغام در حرف ربط ‪o‬‬



‫»ـکمکم مادرم به هوش آمد و خوب شد«‪.‬‬



‫در اين عبارت صورت‬



‫‪kam-kam me nÀnaª hus§ bÀmuo xa‬‬ ‫‪ª r baiÀ‬‬



‫‪ bÀmuo‬جايگزين ‪bÀmu-À o‬‬



‫شده است‪.‬‬



‫‪ .٤‬در گروه ‪ I‬ـ‪ ٬‬شناسه سوم شخص مفرد گاه حذف ميشود‪ ٬‬بهويژه در جمالتي که فاعل‬ ‫در آنها قيد شود‪:‬‬ ‫»او تفنگ شليک کرد«‪.‬‬



‫‪vÀ tÀfÀng dar hÀdaª -À.‬‬



‫‪٥‬ـ‪ .‬در گروه ‪ II‬ـ‪ ٬‬هريک از صيغههاي اولشخص مفرد و اولشخص جمع دو صورت دارند‪:‬‬ ‫ساري( و ‪-mmÀ‬‬



‫و‬



‫‪-mmi‬‬



‫روان ‪ r‬يا‬ ‫‪٦‬ـ‪ .‬هرگاه ما ّده مضارع به صامتهاي ِ‬



‫‪l‬‬



‫مختوم بـاشد‪ ٬‬گـوينده مـختار است در‬



‫‪-mbÀ‬‬



‫و‬



‫‪-mbi‬‬



‫)بيشتر در‬



‫)بيشتر در قائمشهر(‪.‬‬



‫ـگويششناسي ‪٣/ ١‬‬



‫‪١٨‬‬



‫شناسههاي فعل در مازندراني شرقي‬



‫شناسههاي اول شخص‬



‫يک ‪m‬‬



‫ميخوريم‬ ‫ميشويم‬ ‫مينهيم‬ ‫ميگيرم‬ ‫مينشينم‬ ‫نميگويم‬



‫مقاله‬



‫را حذف کند‪.‬‬ ‫يا‬ ‫يا‬ ‫يا‬ ‫يا‬ ‫يا‬ ‫يا‬



‫‪xÀr-À-mbi‬‬ ‫‪§ sor-À-mbÀ‬‬ ‫‪yÀl-À-mbi‬‬ ‫‪gÀr-À-mbÀ‬‬ ‫‪nis§ Àr-À-mbÀ‬‬ ‫‪na-(u)r-À-mbÀ‬‬



‫يا‬ ‫يا‬ ‫يا‬ ‫يا‬ ‫يا‬ ‫يا‬



‫‪xÀr-À-mmi‬‬ ‫‪§ sor-À-mmÀ‬‬ ‫‪yÀl-À-mmi‬‬ ‫‪gÀr-À-mmÀ‬‬ ‫‪nis§ Àr-À-mmÀ‬‬ ‫‪na-(u)r-À-mmÀ‬‬



‫مثبت مضارع اخباري از ما ّده‬ ‫)فعل »ـگفتن« در صيغههاي‬ ‫ِ‬ ‫»ميگويم«(‪.‬‬ ‫‪ .٧‬در مادههاي مضارع مختوم به صامتهاي روان‪ ٬‬اين‬



‫‪xÀr-mi‬‬ ‫‪§ sor-mÀ‬‬ ‫‪yÀl-mi‬‬ ‫‪gÀr-mÀ‬‬ ‫‪nis§ Àr-mÀ‬‬ ‫‪na-(u)r- mÀ‬‬



‫صرف ميشود‪:‬‬



‫‪ge-‬‬



‫صامتها با ‪n‬‬



‫‪ge-mbe‬‬



‫شناسههاي دوم و سوم‬



‫شخص مفرد همگون ميشوند‪.‬‬ ‫‪:‬‬



‫مي َب َرد‬ ‫دارد‬ ‫ميخورد‬ ‫مينهد‬ ‫مينشيند‬ ‫نميگويد‬



‫ما ّده ‪var-‬‬



‫شود با ‪na-r-À-nni‬‬



‫»ميخوريد«(‬



‫ما ّده ‪daª r-‬‬ ‫ما ّده ‪xÀr-‬‬ ‫ما ّده ‪yÀl-‬‬



‫ما ّده‬ ‫ما ّده ‪(u) r-‬‬



‫‪nis§ (er)-‬‬



‫)قياس‬



‫‪:‬‬ ‫‪:‬‬ ‫‪:‬‬ ‫‪:‬‬ ‫‪:‬‬



‫‪van-nÀ‬‬ ‫‪daª n-nÀ‬‬ ‫‪xÀn-nÀ‬‬ ‫‪yÀn-nÀ‬‬ ‫‪nis§ Àn-nÀ‬‬ ‫‪na-n-nÀ‬‬



‫مي َبري‬ ‫داري‬ ‫ميخوري‬ ‫مينهي‬ ‫مينشيني‬ ‫نميگويي‬



‫‪٬‬‬ ‫‪٬‬‬ ‫‪٬‬‬ ‫‪٬‬‬ ‫‪٬‬‬ ‫‪٬‬‬



‫‪van-ni‬‬ ‫‪daª n-ni‬‬ ‫‪xÀn-ni‬‬ ‫‪yÀn-ni‬‬ ‫‪nis§ Àn-ni‬‬ ‫‪na-n-ni‬‬



‫‪ ١-٧‬تنها استثنايي که نگارنده ثبت کرده‪ ٬‬فعل گرفتن است‪:‬‬ ‫ما ّده ‪ : ge(i) r-‬ميگيرد ‪ ٬ gei-nÀ‬ميگيري‬



‫‪gei-ni‬‬



‫خيشومي‬ ‫‪٨‬ـ‪ .‬هرگاه ما ّده مضارع به صامت‬ ‫ِ‬ ‫اول شخص مفرد و جمع‪ ٬‬و دوم شخص و سوم شخص جمع حذف ميشود‪:‬‬ ‫‪n‬‬



‫ما ّده ‪zan-‬‬ ‫ما ّده ‪vin-‬‬



‫ما ّده ‪kÀn-‬‬ ‫ما ّده ‪tun-‬‬



‫ما ّده ‪vÀrin-‬‬



‫ما ّده ‪xarin-‬‬ ‫ما ّده ‪vin-‬‬



‫ما ّده ‪tun-‬‬



‫ما ّده ‪vÀrin-‬‬



‫‪:‬‬ ‫‪:‬‬ ‫‪:‬‬ ‫‪:‬‬ ‫‪:‬‬ ‫‪:‬‬ ‫‪:‬‬ ‫‪:‬‬ ‫‪:‬‬



‫ميزنيم‬ ‫ميبينيم‬ ‫ميکنيم‬ ‫ميتوانيم‬ ‫ميبريم‬ ‫ميخريم‬ ‫ميبينند‬ ‫ميتوانند‬ ‫ميبُرند‬



‫ختم شود‪ ٬‬اين صامت پيش از شناسههاي‬



‫‪zan-mbi/-mmi‬‬ ‫‪vi-mbi‬‬ ‫‪kÀ-mbi‬‬ ‫‪tu-mbi‬‬ ‫‪vÀri-mbi‬‬ ‫‪xari-mbi‬‬ ‫‪vin-nnÀ‬‬ ‫‪tu-nnÀ‬‬ ‫‪vÀri-nnÀ‬‬



‫‪٬‬‬ ‫‪٬‬‬ ‫‪٬‬‬ ‫‪٬‬‬ ‫‪٬‬‬ ‫‪٬‬‬ ‫‪٬‬‬ ‫‪٬‬‬ ‫‪٬‬‬



‫ميزنم‬ ‫ميبينم‬ ‫ميکنم‬ ‫ميتوانم‬ ‫ميبُرم‬ ‫ميخرم‬ ‫ميبينيد‬ ‫ميتوانيد‬ ‫ميبُريد‬



‫‪zan-mbÀ/-mmÀ‬‬ ‫‪vi-mbÀ‬‬ ‫‪kÀ-mbÀ‬‬ ‫‪tu-mbÀ‬‬ ‫‪vÀri-mbÀ‬‬ ‫‪xari-mbÀ‬‬ ‫‪vin-nni‬‬ ‫‪tu-nni‬‬ ‫‪vÀri-nni‬‬



‫مقاله‬



‫ـگويششناسي ‪٣/ ١‬‬ ‫شناسههاي فعل در مازندراني شرقي‬



‫پيرو قاعده پيشين‪ ٬‬لزوم تمايز ميان شناسههاي مفرد و جمع موجب‬ ‫‪ِ .٩‬‬ ‫در شناسههاي دوم و سوم شخص مفرد شده است‪.‬‬ ‫ما ّده ‪vin-‬‬



‫ميبيند‬ ‫ميزند‬ ‫ميداند‬ ‫مي ُبرد‬



‫‪:‬‬



‫ما ّده‬ ‫ما ّده ‪dun-‬‬ ‫ما ّده ‪vÀrin-‬‬ ‫‪zan-‬‬



‫‪:‬‬ ‫‪:‬‬ ‫‪:‬‬



‫‪vin-dÀ‬‬ ‫‪zan-dÀ‬‬ ‫‪dun- dÀ‬‬ ‫‪vÀrin-dÀ‬‬



‫‪٬‬‬ ‫‪٬‬‬ ‫‪٬‬‬ ‫‪٬‬‬



‫‪١٩‬‬



‫ناهمگوني ‪ n‬به ‪d‬‬



‫ميبيني‬ ‫ميزني‬ ‫ميداني‬ ‫مي ُبري‬



‫‪vin-di‬‬ ‫‪zan-di‬‬ ‫‪dun- di‬‬ ‫‪vÀrin-di‬‬



‫بنابرايـن‪ ٬‬مـالحظه مـيشود کـه بـازشناختن شـناسههاي فـعل مـازندرانـي‪ ٬‬خـاصه در‬ ‫صيغههاي مضارع اخباري و امري‪ ٬‬ساده نيست و جدول شناسهها بدون توجه به قواعد‬ ‫يادشده کامل نميشود‪ .‬در ما ّد ههاي مضارع مختوم به ‪ n‬ــــ که در مازندرانـي کـمبسامد‬ ‫ِ‬ ‫نيستندـــ به آساني ميتوان ميان مفرد و جمع خطا کرد؛ مثًال با علم به اين که ‪ vÀrin-‬ما ّده‬ ‫ِ‬ ‫مضارع فعل ُ»ب ريدن« است‪ vÀrinni ٬‬را به صورت ‪ *vÀrin-ni‬تقطيع کرد و آن را »مي ُب ري«‬ ‫معني کرد؛ حال آن که تقطيع صحيح اين کلمه ‪ vÀrin-nni‬به مـعناي »مـي ُب ريد« است و‬ ‫صيغه دوم شخص‬



‫مفرد آن ‪vÀrin-di‬‬



‫است‪ .‬همين طور در افعالي که مادههاي مضارع آنها‬



‫تشـخيص مـاضي اسـتمراري از مـضارع اخـباري در‬ ‫به صـامتهاي روان خـتم مـيشود‬ ‫ِ‬ ‫صيغههايي که ممکن است شناسههاي يکسان داشته باشند تنها از روي ما ّد ه است‪.‬‬ ‫ميبُردم‬ ‫مينهاديم )نيز نهاديم(‬



‫‪vard-À-mÀ‬‬ ‫‪igu-mi‬‬



‫ميبَ َرم‬ ‫مينهيم‬



‫‪var-mÀ‬‬ ‫‪yÀl-mi‬‬



‫نيز در همين دسته از افعال بايد مراقب تغيير مصوت در ما ّده مضارع بود‪.‬‬ ‫مينهيد‬



‫‪yÀn-ni‬‬



‫شايان ذـکر است که نگارنده در استخراج قواعد شـناسههاي فـعل مـازندرانـي مـدّ عي‬ ‫استقصا نيست؛ آنچه آمد حاصل استقرا از متوني است که از گفتار مردم مازندران فراهم‬ ‫تفرس بيشتر‬ ‫آوردهام و اين متون طبعًا کليه افعال و وجوه فعل را شامل نميشود‪ .‬بسا که با ّ‬



‫بتوان بر اين قواعد افزود يا آنها را اصالح کرد‪.‬‬



‫تحول‬ ‫سرانجام بايد گفت که پژوهش حاضر مبتني بر روش همزماني است‪ .‬بحث در ّ‬



‫تاريخي شناسههاي فعل مازندراني مجال و گفتاري ديگر ميطلبد‪.‬‬



‫©‬



‫ـگويششناسي‬



‫‪05M-VIDA‬‬



‫‪ ١٣٨٣/٦/٣١‬ن‪٣‬‬



‫‪C:7‬‬



‫‪) ٢٠‬ن‪ ٢‬شد‪ (١٩‬ص‬



‫‪١٨:٢٦ ١٣٨٤/٠٥/٢٣‬‬



‫تقديم به دستان پينهبسته‬ ‫ـکشاورزان پاـکنهاد ويدري‬



‫ـگويش وي َد ري‬



‫*‬



‫حسن رضائي باغبيدي )دانشگاه تهران(‬ ‫مقدمه‬ ‫ويدر‪ ٬‬که ساـکنانش‬



‫آن را ‪viyer‬‬



‫ـرقان در بـخش‬ ‫مينامند‪ ٬‬روستايي است از دهستان خَ َ‬



‫خرقان از شهرستان ساوه در استان مرکزي‪ .‬اين روستا در طول ‪ ٥٠‬درجه و ‪ ٧‬دقـيقه و‬ ‫عرض ‪ ٣٥‬درجه و ‪ ٢٠‬دقيقه واقـع شـده و ارتـفاع آن از سـطح دريـا ‪ ١٧٠٠‬مـتر است‪.‬‬ ‫روستاي ويدَ ر را کوه تير در شمال و کوه ُم غار در جنوب و جنوب غـربي احـاطه کـرده‬



‫است‪ . ١‬بر پايه سرشماري عمومي نفوس و مسکن در سال ‪ ١٣٧٥‬شمار ساـکنان روستاي‬ ‫ويدر ‪ ١٦٤‬نفر )‪ ٦٠‬خانوار( بوده است‪.٢‬‬ ‫دو روستاي ويدر و َا لوير تنها روستاهاي موجود در بخش خرقان ساوه هستند که در‬ ‫برابر نفوذ زبان ترکي مقاومت کرده و هنوز‪ ٬‬به رغم آن که تقريبًا همه ساـکنانشان ترکي را‬ ‫*ــگردآوري مواد الزم براي نگارش اين مقاله جز با کمک دوست و همکار ارجـمندم در مـرکز دائـرةالمـعارف‬ ‫بزرگ اسالمي‪ ٬‬گويشور محترم ويدري‪ ٬‬جناب آقاي کريم شريعت‪ ٬‬ممکن نبود‪ .‬ايشان با نهايت بزرگمنشي در‬ ‫همه مراحل گردآوري دادهها و حتي در سفر به روستاي ويدر مرا همراهي کردند‪ .‬بهعالوه‪ ٬‬پس از آنکه اين مقاله‬ ‫شم زباني ايشـان‬ ‫تکميل شد‪ ٬‬همه واژهها و جملههاي بهـکاررفته در آن را در حضور ايشان خواندم تا به تأييد ّ‬ ‫برسانم‪ .‬در اينجا از ايشان و نيز از همه گويشوران ار جمندي که در روستاي ويدر با نگـارنده هـمکاري کـردند‪٬‬‬ ‫بهـخصوص از آقايان ابوالقاسم شريعت )‪٦٨‬ـساله( و علي شريعت )‪٣٧‬ـساله(‪ ٬‬صميمانه سپاسگزاري ميکنم و‬ ‫بهروزي و ديرزيوي آنان را از خداوند بزرگ خواهانم‪.‬‬ ‫‪١‬ـ( ـ فرهنگ جغرافيايي آباديهاي کشور جمهوري اسالمي ايران‪ ٬‬ج‪) ٣٧‬ساوه(‪ ٬‬تهران ‪ ٬١٣٦٩‬ص‪.٢٦١‬‬ ‫‪٢‬ـ( ـسرشماري عمومي نفوس و مسکن ‪ :١٣٧٥‬شناسنامه آباديهاي کشور‪ ٬‬استان مرکزي‪ ٬‬شهرستان ساوه‪ ٬‬تهران ‪٬١٣٧٦‬‬ ‫ص‪.٢‬‬ ‫‪٢٠‬‬



‫مقاله‬



‫ـگويششناسي ‪٣/ ١‬‬ ‫ـگويش ويدَ ري‬



‫‪٢١‬‬



‫ميفهمند و گاه بدان تکلّ م نيز ميکنند‪ ٬‬گويشهاي اصيل ايراني خود را حـفظ کـردهانـد‪.‬‬ ‫آم ـرهاي‪٬‬‬ ‫ـگويشهاي ويدري و الويري شباهتهايي با گويشهاي پيرامون تفرش )آشتياني‪ُ ٬‬‬



‫ـکَ َه کي و َو فسي( دارند و شاخهاي از گروه موسوم به گويشهاي مرکزي ايران بـه شـمار‬ ‫ميروند‪ . ٣‬ديگر شاخههاي اين گروه عبارتاند از‪ :‬خوانساري‪ ٬‬مـحالتي‪ ٬‬وانِ شـاني )در‬ ‫شمال غربي‪ ٬‬در مغرب جاده قمـ اصفهان(‪ ٬‬آرانـي‪ ٬‬ابـوزيدآبادي‪ ٬‬ابـيانهاي‪ ٬‬بـادرودي‪٬‬‬ ‫تاري‪ ٬‬جوشقاني‪ ٬‬سويي‪َ ٬‬ف ري َز ندي‪ُ ٬‬ق هرودي‪ ٬‬کِ ِش هاي‪ ٬‬ميمهاي‪ ٬‬نطنزي‪َ ٬‬ي َر ندي‪ ٬‬گويش‬ ‫ـکليميان کاشان )در شمال شرقي‪ ٬‬ميان کاشان و نطنز(‪ِ ٬‬س ِد هي‪ ٬‬کَ فراني‪َ ٬‬گ زي‪َ ٬‬و رزنهاي‪٬‬‬



‫ـگويش کليميان اصـفهان )در جـنوب غـربي‪ ٬‬در اسـتان اصـفهان(‪ ٬‬اردسـتاني‪ ٬‬انـارکي‪٬‬‬ ‫ِز فرهاي‪ ٬‬نائيني‪ ٬‬گويش زردشتيان يزد و کرمان‪ ٬‬گويش کليميان يزد و کرمان )در جنوب‬ ‫شرقي(‪ ٬‬خوري‪َ ٬‬ف روي‪ ٬‬مِ هرجاني )در دشت کوير(‪.٤‬‬



‫در زمينه گويش الويري‪ ٬‬تا آنجا که نگارنده خبر دارد‪ ٬‬تا کنون يک مقاله بسيار کوتاه‬ ‫فارسي‪ ٬‬يک مقاله انگليسي‪ ٬‬يک پاياننامه کارشناسي ارشد و يک پاياننامه دکتري بـه‬ ‫نگارش درآمده است‪ . ٥‬اما تنها منبع موجود درباره گويش ويدري همان مقاله انگليسي‬ ‫‪٣‬ـ(ــاصطالح »ـگويشهاي مرکزي« را نخستين بار ويلهلم گايگر به کار برد‪ .‬در اين باره نک‪:‬‬ ‫‪W. Geiger, ``Centrale Dialekte'', Grundriss der iranischen Philologie, ed. W. Geiger and E. Kuhn, Erster‬‬ ‫‪Band, 2. Abteilung, Strassburg 1898-1901, pp. 381-406.‬‬ ‫‪4) P. Lecoq, ``Les dialectes du centre de l'Iran'', Compendium Linguarum Iranicarum , ed. R. Schmitt,‬‬ ‫‪Wiesbaden 1989, p. 313.‬‬



‫لکوک در يکي ديگر از کتابهايش اصطالح »ـگويشهاي مرکزي ايـران« را مـبهم دانسـته و بـه جـاي آن اصـطالح‬ ‫»ـگويشهاي کرماني« را پيشنهاد کرده است‪ ٬‬چرا که به اعتقاد او »ـکانون پر اـکندگي آنها شهر کرمان بوده است«‪ .‬نک‪:‬‬ ‫‪Idem, Les inscriptions de la Perse achéménide , Paris 1997, p. 151.‬‬



‫همو اخيرًا پاياننامه دکتري خويش را نيز تحت عنوان پژوهشهايي در ِ‬ ‫باب گويشهاي کرماني منتشر کرده است‪:‬‬ ‫‪Id em , Rech erch es sur les d ialectes kerm an ien s ( Iran cen tral): gram m aire, textes, trad u ctio n s et‬‬ ‫‪glossaires, Acta Iranica 39, Leuven 2002.‬‬



‫نويسنده در صفحه نخست اين کتاب مينويسد‪» :‬ـکرمان مهمترين شهري است که هنوز يکي از اين گويشها را‬ ‫حفظ کرده است«‪ .‬اما همان گونه که از فهرست نام اين گويشها ميتوان دريافت‪ ٬‬بيشتر آنها در مناطق پير اموني‬ ‫ـکاشان و اصفهان رواج دارند‪ .‬به عالوه‪ ٬‬او خود در اين کتاب فقط به توصيف گويشهاي ابوزيدآبادي‪ ٬‬ابيانهاي‪٬‬‬ ‫اردستاني‪َ ٬‬ا نارکي‪ ٬‬تاري‪ ٬‬قهرودي‪ ٬‬نائيني‪ ٬‬ورزنهاي و تا اندازهاي هم بادرودي‪ ٬‬پرداخته که هـيچيک نـهتنها در‬ ‫شهر کرمان‪ ٬‬بلکه حتي در استان کرمان‪ ٬‬رواج ندارد! بـنابرايـن‪ ٬‬اصـطالح »ـگـويشهاي مـرکزي ايـران« هـمچنان‬ ‫پذيرفتنيتر مينمايد‪.‬‬ ‫‪٥‬ـ(ــاين آثار عبارتاند از‪:‬‬



‫ـگويششناسي ‪٣/ ١‬‬



‫‪٢٢‬‬



‫ـگويش ويدَ ري‬



‫مقاله‬



‫درباره گويش الويري است که بخشهاي اندکي از آن نيز به ويدري اختصاص يافته است‪.٦‬‬ ‫متأسفانه اين بخش اندک نيز چندان دقيق نيست‪ . ٧‬نگارنده در اين مقاله خواهد کوشيد تا‬ ‫توصيفي کوتاه‪ ٬‬اما دقيق‪ ٬‬از ويژگيهاي مهم اين گويش کمتر شناختهشده ايراني ارائه دهد‪.‬‬ ‫‪ ١‬نظام آوايي‬ ‫‪ ١-١‬ـگويش ويدري را به لحاظ تاريخي بايد از زبانهاي ايراني شمال غربي به شـمار‬ ‫آورد‪ .‬اـگرچه اين گويش تأثيرهايي از فارسي معيار‪ ٬‬که از زبانهاي ايراني جنوب‬ ‫غربي است پذيرفته‪ ٬‬هنوز بقاياي تحوالت آوايي زبانهاي ايراني شمال غربي را‬ ‫ميتوان در آن بازيافت‪ .‬در زير به چند نمونه مهم اشاره ميشود‪:‬‬ ‫‪ ١-١-١‬تحول ‪*dv-‬‬



‫آغازي ايراني‬



‫باستان ) ‪duv-‬‬



‫مانند‬ ‫در خط فارسي باستان( به ‪ b-‬ـ‪٬‬‬ ‫ِ‬



‫‪bar‬‬



‫»در« )>‪ (*dvar-‬ـ؛‬ ‫‪ ٢-١-١‬حــفظ ‪ *v-‬آغــازي ايــرانــي بــاستان‪٬‬‬ ‫مـانند ‪» vader‬خـوب«‪» vaderter ٬‬بـهتر«‬ ‫ِ‬ ‫)‪ (*vahu->*va-‬ـ‪» va¦zzi ٬‬بازي« ) >‪» *¡vaz‬بازي کردن«(؛‬ ‫‪ ٣-١-١‬تحول ‪ *-c§-‬ايراني باستان در ميان دو مصوت به ‪ -j§-‬ـ‪٬‬‬ ‫مانند ‪» rij§-‬ريزـ )ماده مضارع‬ ‫ِ‬ ‫‪» ¦ a va‬مــيگويد« ) >§‪*¡vac‬‬ ‫ريــختن(« )>‪ (*raic§ aya-‬ـ‪» § jir ٬‬زيــر« )>‪ (*hac§ a+*adara‬ـ‪¦ § je ٬‬‬ ‫»ـگفتن«(؛‬ ‫‪ ٤-١-١‬تحول ‪ *-¶r-‬ايراني باستان )‪ -μ-‬فارسي باستان( به ‪) -r-‬از طريق ‪ -hr-‬ـ(‪٬‬‬ ‫مانند ‪pure‬‬ ‫ِ‬ ‫»پسر« )>‪ (*pu¶ra-‬ـ؛‬ ‫‪ ٥-١-١‬تــحول ‪ *-tsv-‬ايـرانـي بـاستان ) ‪ -sp-‬اوسـتايي‪ -s- ٬‬فـارسي بـاستان‪ ٬‬از ‪¨ w-‬‬ ‫‪*-k‬‬ ‫هـندواروپـايي( بـه ‪ -sb-‬يـا ‪٬ -sp-‬‬ ‫مـانند ‪» asbe‬سگ« )>‪ (*tsvaka-‬ـ‪» isbij§ ٬‬شـپش«‬ ‫ِ‬ ‫‪ Ã‬پرويز دولتخاني‪» ٬‬لهجههاي کنوني ايران«‪ ٬‬مـهر ‪ ٬‬دوره‪ ٬١١‬شـ‪ ٬١٣٤٤ ٬٨‬ص‪٤٨٦-٤٨٣‬؛ جـهانگير هـاشمي‪٬‬‬ ‫ـگويش الويري‪ ٬‬پاياننامه دکتري زبانشناسي همگاني‪ ٬‬به ر اهنمايي دکتر احمد تفضلي‪ ٬‬دانشگاه تـهران‪١٣٥٣ ٬‬؛‬ ‫قاسم طوالني‪ ٬‬بررسي گويش الويري ‪ ٬‬پاياننامه کارشناسي ارشد آموزش زبان فـارسي بـه غـيرفارسيزبانان‪ ٬‬بـه‬ ‫ر اهنمايي دکتر مجتبي منشيزاده‪ ٬‬دانشگاه شهيد بهشتي‪١٣٨٠ ٬‬؛‬ ‫‪E. Yarshater , ``The Dialects of Alvir and Vidar'', I n d o -I ra n ica , M éla n ges p résen tés à G eo rg‬‬ ‫‪Morgenstierne à l'occasion de son soixante-dixième anniversaire, Wiesbaden 1964, pp. 177-187.‬‬



‫‪٦‬ـ(ــشايان ذـکر است که لکوک در‬ ‫ويدري را فقط از همان مقاله استخراج کرده است‪.‬‬ ‫‪٧‬ـ(ــمثًال در بسياري از موارد شواهد نيمهفارسي نيمهويدرياند! مانند ‪» az za¦k ha¦ gir‬از پسر بگير« )بـه جـاي‬ ‫)ـ ‪r‬ـ(ـ‪ za¦k-de ha¦ gi‬ـ(؛ ‪» be da¦ da¦ m bava¦§ j‬به پدرم بگو« )به جاي )ـ‪j‬ـ §(ـ¦‪ da¦ da¦ m-ra¦ ba¦ va‬ـ(‪.‬‬ ‫‪``Les dialectes du centre de l'Iran'', pp. 313-315‬‬



‫اطالعات مـربوط بـه‬



‫ـگويششناسي ‪٣/ ١‬‬



‫مقاله‬



‫ـ‪٬‬‬



‫)>‪ispi (*tsvis§ (a¦ )-‬‬



‫‪ ٦-١-١‬تحول ‪*-xt-‬‬



‫‪٢٣‬‬



‫ـگويش ويدَ ري‬



‫»سفيد« )>‪ (*tsvaita-‬ـ؛‬



‫مانند‬ ‫ايراني باستان به ‪ -t-‬ـ‪٬‬‬ ‫ِ‬



‫»سوختــ )ماده ماضي سـوختن(«‬



‫‪sut-‬‬



‫)>‪ (*suxta-‬ـ؛‬ ‫ايـرانـي بـاستان‬



‫)‪-z-‬‬



‫اوسـتايي‪٬‬‬



‫فـارسي بـاستان‪ ٬‬از‬



‫‪٧-١-١‬‬ ‫تــحول‬ ‫ِ‬ ‫هندواروپايي( به ‪ -z-‬ـ‪٬‬‬ ‫مانند ‪» izzire‬ديروز« )قس‪ .‬اوستايي ‪» uzayara-‬بعد از ظهر«(‪٬‬‬ ‫ِ‬ ‫‪*-dz-‬‬



‫‪za¦n-‬‬



‫‪-d-‬‬



‫‪*-g‬‬ ‫‪¨ (h)-‬‬



‫»دانـ )ماده مضارع دانستن(« )>‪ (*¡dzan‬ـ‪.‬‬



‫‪٢-١‬‬



‫مصوتهاي گويش ويدري تفاوتي با فارسي معيار ندارند‪.‬‬



‫‪٣-١‬‬



‫ـگويش ويدري‪ ٬‬عالوه بر صامتهاي فارسي معيار‪ ٬‬صـامت‬ ‫بهعالوه‪ ٬‬در برخي از کلمات‪٬‬‬



‫گاه‪ ٬‬آواي ]‪[xw‬‬



‫»غ« را نـيز دارد‪.‬‬



‫‪/g/‬‬



‫»خو« نيز شنيده ميشود‪ ٬‬اما به دليل‬



‫نبود جفتهاي کمينه نميتوان آن را واجي جداـگانه به شمار آورد‪.‬‬ ‫‪ ٢‬صرف و نحو‬ ‫‪١-٢‬‬



‫اسم‬



‫‪ ١-١-٢‬نشانه حالت غيرفاعلي براي هر دو شمار مفرد و جمع‬



‫پسوند ‪-i‬‬



‫است‪ .‬يکي از‬



‫ـکاربردهاي حالت غيرفاعلي نشان دادن مفعول مستقيم معرفه است‪:‬‬ ‫حسن سيب را خورد‪.‬‬ ‫سيبها را چيدند‪.‬‬ ‫من حسن را ديدم‪.‬‬ ‫آن پسر را شير بده‪.‬‬ ‫اين گوشت را نميخورم‪٨.‬‬



‫‪hasen sib-i bis§ xord.‬‬ ‫‪siba¦ -i bis§¦ a nc§ ind.‬‬ ‫‪a hasen- i bimdi.‬‬ ‫‪u za¦k-i § sir ha¦ de.‬‬ ‫‪am gus§t-i na¦ xorum.‬‬



‫‪ ٢-١-٢‬نشانه حالت غيرفاعلي گاه براي تأـکيد به ضماير غيرفاعلي نيز افـزوده مـيشود‬ ‫)نک‪.(٦-٣-٢ :‬‬ ‫‪ ٣-١-٢‬نشانه جمع پسوند‬



‫¦‪-ha‬‬



‫است که غالبًا به صورت‬



‫‪-a‬‬ ‫¦‬



‫)و گـاه پس از مـصوتها بـه‬



‫صورت ¦‪ -ya‬ـ( ظاهر ميشود‪:‬‬ ‫مردان‬ ‫ـگوسفندان‬ ‫سيبها‬ ‫صندوقهاي چوبي‬ ‫‪٨‬ـ(ــقس‪.‬‬



‫‪a gus§t na¦ xorum‬‬



‫»من گوشت نميخورم«‪.‬‬



‫¦‪mirde- ha‬‬ ‫¦‪§ cowra¦ -ha‬‬ ‫‪sib-a‬‬ ‫¦‬ ‫‪sanduq §cugi-ya‬‬ ‫¦‬



‫ـگويششناسي ‪٣/ ١‬‬



‫‪٢٤‬‬



‫ـگويش ويدَ ري‬



‫مقاله‬



‫‪ ٤-١-٢‬مضافاليه در حالت غيرفاعلي پيش از مضاف ميآيد‪ .‬در اين صورت تحت تأثير‬ ‫ترکي ضمير شخصي متصلي متناسب با مضافاليه به آخر مضاف ميپيوندد )قس‪.‬‬ ‫‪:(٩-٣-٢‬‬ ‫برادر احمد‬ ‫درآمد پدرم‬



‫§‪ahmad- i bira¦ -s‬‬ ‫§‪¦ a ga¦ m-i dara¦ mad- is‬‬



‫‪ ٥-١-٢‬ـگاه ترتيب مضاف و مضافاليه مانند فارسي است و حتي تحت تأثير‬



‫فارسي از ‪-e‬‬



‫)ـکسره اضافه( نيز استفاده ميشود‪ .‬کسره اضافه پس از مصوتها به صورت‬



‫)‪-y(e‬‬



‫ظاهر ميشود‪.‬‬ ‫باالي درخت‬ ‫روي درخت‬ ‫برادر حسن‬ ‫‪٢-٢‬‬



‫‪ba¦ la¦(-y) dara¦ x‬‬ ‫‪sar-e dara¦ x‬‬ ‫‪bira¦ -y hasen‬‬



‫صفت‬



‫‪ ١-٢-٢‬صفت پس از موصوف خود ميآيد و گاه تحت تأثير فارسي با کسره اضافه ]‪ -e‬پس‬ ‫از صامتها‪٬‬‬



‫)‪-y(e‬‬



‫پس از مصوتها[ بدان ميپيوندد‪:‬‬



‫انگور سياه‬ ‫پيراهن قشنگ‬ ‫خواهر کوچک‬



‫‪ ٢-٢-٢‬صفتهاي اشاره‬



‫) ‪am‬‬



‫‪angur siya‬‬ ‫¦‬ ‫‪pira¦ n-e qas§ eng‬‬ ‫‪ba¦§ ji-ye kuc§ ik‬‬



‫»اين«‪٬‬‬



‫‪u‬‬



‫»آن«( پيش از موصوف خود ميآيند و از لحـاظ‬



‫حالت و شمار با آن مطابقت نميکنند‪:‬‬ ‫آن پسر را‬ ‫اين مرد‬ ‫آن زن‬ ‫آن مردان و زنان‬



‫‪ ٣-٢-٢‬ـ نشانه صفت تفضيلي پسوند‬



‫‪u za¦k-i‬‬ ‫‪am mirde‬‬ ‫‪u zine‬‬ ‫¦‪u mirdeha¦ vo zineha‬‬



‫‪-ter‬‬



‫است‪:‬‬



‫اين مرد از آن مرد جوانتر است‪.‬‬



‫‪am mirde u mirde-de § java¦n-ter-e.‬‬



‫‪ ٤-٢-٢‬ـ صفت عالي نشانه خاصي ندارد و با ساخت نحوي بيان ميشود‪:‬‬ ‫شما پيرتر از همهايد‪.‬‬ ‫‪٣-٢‬‬



‫‪§ sime pir-ter az hame-iya¦ .‬‬



‫ضمير‬



‫‪ ١-٣-٢‬ضماير پرسشي‪§ ci :‬ـ‪§ ce ٬‬ـ‪§ cic§i ٬‬ـ‪§ ce § ciz ٬‬ـ‪» ٬‬چه«‪٬‬‬



‫‪ki‬‬



‫»ـکه«‪٬‬‬



‫‪ko, kode‬‬



‫»ـکجا«‪٬‬‬



‫‪key‬‬



‫مقاله‬



‫»ـکِ ي«‪٬‬‬



‫‪ka¦ mun‬‬



‫»چقدر«‪٬‬‬



‫»ـکدام«‪٬‬‬



‫‪§ cic‬‬ ‫‪§ ow, § cij§ur‬‬



‫»مگـر«‪٬‬‬



‫‪mage‬‬



‫»چطور«‪٬‬‬



‫ـگويششناسي ‪٣/ ١‬‬ ‫ـگويش ويدَ ري‬



‫‪ ٢-٣-٢‬ضماير‬



‫‪uva‬‬ ‫‪ vej§u‬ـ؛ ¦‬



‫»چـرا«‪٬‬‬



‫‪cic‬ـ §‪§ cera¦ /‬‬ ‫¦‪§ ira¦ , § cika‬‬



‫‪§ can, § can da¦ ne‬‬



‫چقدر پول با خودت آوردهاي؟‬ ‫اشاره‪am :‬‬



‫‪٢٥‬‬



‫‪§ caged, § can‬‬



‫»چند«‪:‬‬ ‫?‪§ caged pul xodiy-bij§¦ a biya¦rdey‬‬



‫»اين«‪ ٬‬غيرفاعلي‪:‬‬



‫‪ dej§ um‬ـ‪ vej§um ٬‬ـ؛ ‪u‬‬



‫»آن«‪ ٬‬غيرفاعلي‪ dej§ u :‬ـ‪٬‬‬



‫»آنها«‪ ٬‬غيرفاعلي‪ dej§ uva¦ :‬ـ‪ vej§uva¦ ٬‬ـ‪:‬‬



‫با اين‬ ‫از اين‬



‫‪ ٣-٣-٢‬ضماير مبهم‪:‬‬



‫‪dej§ um-bij§¦ a , vej§ um-bij§¦ a‬‬ ‫‪dej§ um-de, vej§ um-de‬‬



‫»هر«‪٬‬‬



‫‪har‬‬



‫ـکسـي«‪٬‬‬



‫‪(i) § cizi‬‬



‫‪hamme‬‬



‫»همه«‪:‬‬



‫‪har ki‬‬



‫»چـيزي«‪٬‬‬



‫‪hic§§ ci‬‬



‫»هرکه«‪٬‬‬



‫‪har § ci‬‬



‫»هرچه«‪٬‬‬



‫‪i nafer‬‬



‫»يک نـفر‪٬‬‬



‫‪fola¦ n‬‬



‫»فـالن«‪٬‬‬



‫‪bahma¦ n‬‬



‫»بـهمان«‪٬‬‬



‫»هـيچ«‪٬‬‬



‫هيچ )= چيزي( خريدي؟‬



‫‪ ٤-٣-٢‬ضماير تأـکيدي‪:‬‬



‫?‪hic§ § ci bixarest‬‬



‫‪» xodum‬خودم«‪» xodiy ٬‬خودت«‪» xodis§ ٬‬خودش«‪xodoma¦ n ٬‬‬



‫‪» xodiya‬خودتان«‪xodis§¦ a n ٬‬‬ ‫»خودمان«‪¦ n ٬‬‬



‫»خودشان«‪:‬‬



‫ـکدام خانه را خودش ساخته است؟‬



‫?‪ka¦ mun kiye-y xodis§ ra¦ ss-is§ kendey‬‬



‫‪ ٥-٣-٢‬ضماير شخصي‬ ‫فاعلي‬



‫متصل‬



‫غيرفاعلي‬ ‫‪a‬‬



‫‪demun, vemun‬‬



‫‪-m‬‬



‫‪te‬‬



‫‪tete‬‬



‫‪-i‬‬



‫‪u‬‬



‫‪dej§ u, vej§u‬‬



‫‪-s‬‬ ‫§‬



‫‪§ jime‬‬



‫‪§ jime‬‬



‫‪-ma¦ n‬‬



‫‪§ sime‬‬



‫‪§ sime‬‬



‫‪-ya‬‬ ‫‪¦ n‬‬



‫‪uva‬‬ ‫¦‬



‫‪dej§ uva‬‬ ‫‪¦ , vej§uva‬‬ ‫¦‬



‫‪-s‬‬ ‫‪§ ¦ an‬‬



‫‪ ٦-٣-٢‬ـگاه براي تأـکيد نشانه حالت غيرفاعلي به ضماير غيرفاعلي افزوده ميشود‪:‬‬ ‫مرا ببر‪.‬‬ ‫حسن ما را ديد‪.‬‬ ‫برادر او‬



‫‪demun- i beber.‬‬ ‫‪hasen § jime-i bis§ di.‬‬ ‫§‪dej§ u-i bira¦ -s‬‬



‫ـگويششناسي ‪٣/ ١‬‬



‫‪٢٦‬‬



‫ـگويش ويدَ ري‬



‫مقاله‬



‫‪ ٧-٣-٢‬پيش از حروف اضافه پسايند از ضماير غيرفاعلي استفاده ميشود‪:‬‬ ‫با او‬ ‫از او‬ ‫به او‬ ‫به من‬



‫‪dej§ u-bij§¦ a‬‬ ‫‪dej§ u-de‬‬ ‫¦‪dej§ u-ra‬‬ ‫¦‪vemun-ra‬‬



‫‪ ٨-٣-٢‬به ندرت‪ ٬‬تحت تأثير فارسي‪ ٬‬مفعول مستقيم بـا ضـمير فـاعلي و نشـانه حـالت‬ ‫غيرفاعلي نمايانده ميشود‪:‬‬ ‫او را ديدم‪.‬‬



‫‪u-i bimdi‬‬



‫‪ ٩-٣-٢‬ـگاه‪ ٬‬تحت تأثير ترکي‪ ٬‬ضمير غيرفاعلي در نقش ملکي با يا بدون نشـانه حـالت‬ ‫غيرفاعلي پيش از اسم ميآيد و پس از اسم نيز از ضمير شخصي متصل استفاده‬ ‫ميشود )قس‪: (٤-١-٢ .‬‬ ‫برادر تو‬ ‫برادر او‬ ‫برادر آنها‬ ‫‪٤-٢‬‬



‫‪tete(- i) bira¦ -i‬‬ ‫§‪dej§ u(-i) bira¦ -s‬‬ ‫‪uva¦(-i) bira¦ -s§ a‬‬ ‫‪¦ n‬‬



‫عدد‬



‫‪ ١-٤-٢‬تلفظ اعداد در گويش ويدري مانند فارسي محاورهاي است و تنها در چند مورد‬ ‫متفاوت‬



‫است‪» i :‬يک«‪duva¦ zza ٬‬‬



‫‪» payn-sad‬پانصد«‪haza¦ r ٬‬‬



‫‪» do-sad‬دويست«‪se-sad ٬‬‬



‫»دوازده«‪٬‬‬



‫»سيصد«‪٬‬‬



‫»هزار«‪.‬‬



‫‪ ٢-٤-٢‬معدود با اعداد بزرگتر از يک در شمار مفرد باقي ميماند‪:‬‬ ‫دو برادر‬



‫‪do bira‬‬ ‫¦‬



‫‪ ٣-٤-٢‬ـگاه براي شمارش از واحد شمارش‬



‫‪da¦ ne‬‬



‫استفاده ميشود‪:‬‬



‫دو تا برادر دارم‪.‬‬



‫‪do (da‬‬ ‫‪¦ ne) bira¦ dirum.‬‬



‫‪ ٤-٤-٢‬اعداد ترتيبي‪ ٬‬همانند فارسي‪ ٬‬با پسوندهاي‬ ‫‪avvel‬‬



‫»اول«‪٬‬‬



‫‪» dovvom‬دوم«‪sevvom ٬‬‬



‫امروز سوم خرداد است‪.‬‬ ‫جمعه هفتمين روز هفته است‪.‬‬



‫‪ ٥-٤-٢‬نمونه اعداد کسري‪:‬‬ ‫دوسوم«‪se yek ٬‬‬



‫‪nim‬‬



‫»نيم«‪٬‬‬



‫‪-om‬‬



‫»سوم«‪٬‬‬



‫و‬



‫‪-omin‬‬



‫‪panj§ om‬‬



‫ساخته ميشوند‪ ٬‬اما‪:‬‬ ‫»پنجم«‪:‬‬ ‫‪¦ a ru sevv-om-e xorda¦ d-e.‬‬



‫‪§ jome haft- omin ruze hafteye.‬‬



‫‪§ c¦ a rak‬‬



‫»سهيک‪ ٬‬يکسوم«‪.‬‬



‫»چارک‪ ٬‬يکچهارم«‪٬‬‬



‫‪do sols‬‬



‫»دوثلث‪٬‬‬



‫مقاله‬



‫‪ ٦-٤-٢‬نــمونه اعـداد تـوزيعي‪:‬‬



‫‪do do‬‬



‫ـگويششناسي ‪٣/ ١‬‬



‫‪٢٧‬‬



‫ـگويش ويدَ ري‬



‫»دوـدو‪ ٬‬دوبـهدو‪ ٬‬دوتـاـدوتـا«‪٬‬‬



‫‪se se‬‬



‫»سـهسه‪٬‬‬



‫سهبهسه‪ ٬‬سهتاـسهتا«‪.‬‬ ‫‪٥-٢‬‬



‫قيد‬ ‫‪» hammis§ e‬هميشه«‪i ٬‬‬



‫‪ ١-٥-٢‬برخي از قيدهاي مهم‪» feqed :‬فقط«‪» am § sev ٬‬امشب«‪٬‬‬ ‫¦‪» vaxta‬ـگاه«‪» na¦ ga¦ha¦ n ٬‬ناـگهان«‪» dir ٬‬دير«‪» zud ٬‬زود«‪» ba¦ la¦ ٬‬باال«‪» § jir ٬‬پايين«‪٬‬‬ ‫‪» ziya‬زياد«‪» kam ٬‬ـکم«‪» xili ٬‬خيلي«‪hatman ٬‬‬ ‫‪» § cap‬چپ«‪» ra¦ st ٬‬ر است«‪¦ d ٬‬‬ ‫»حتمًا«‪» albatte ٬‬البته«‪» avvel ٬‬اول«‪» para¦ n ٬‬قبل«‪» ba¦ d ٬‬بعد«‪» hic§ vax ٬‬هـيچ‬ ‫وقت‪ ٬‬هرگز«‪» aslen ٬‬اصًال«‪» abaden ٬‬ابدًا«‪» § s¦ ayed ٬‬شايد«‪» bej§ oz ٬‬بـهجز«‪٬‬‬ ‫‪» ka¦§ ski‬ـکاش«‪» ana¦ n ٬‬اينجا«‪» uva¦ n ٬‬آنجا«‪» ne ٬‬نه«‪.‬‬ ‫‪٦-٢‬‬



‫حروف‬



‫‪ ١-٦-٢‬حروف اضافه گويش ويدري را ميتوان به دو دسته پيشايند و پسايند تقسيم کرد‪٬‬‬ ‫مانند‬ ‫پيشايند‬ ‫ِ‬ ‫‪» § jir-e‬زيـر‪» ve ٬«...‬بـه‪«...‬؛ پسـايند‬ ‫مـانند ‪» -de‬در )مکـان(‪ ٬‬از )بـراي مـنشأ و‬ ‫ِ‬ ‫‪-va‬‬ ‫مقايسه(«‪» -ra¦ ٬‬به )مکان‪ ٬‬مفعول غيرمستقيم(«‪» -bij§¦ a ٬‬با‪...‬ـ‪ ٬‬به همر اه‪¦ rna¦ ٬«...‬‬ ‫‪palu‬‬



‫»ـکنار‪٬«...‬‬



‫‪tu‬‬



‫»در‪٬«...‬‬



‫‪ba¦ la‬‬ ‫‪» sar-e‬روي‪¦ (-y) ٬«...‬‬



‫»باالي‪٬«...‬‬



‫»مثل‪...‬ـ‪ ٬‬مانند‪ .«...‬چند مثال‪:‬‬ ‫او را در مزرعه ديدم‪.‬‬ ‫حسن علي را در باغ ديد‪.‬‬ ‫از اين بردار‪.‬‬ ‫از پسر بگير‪.‬‬ ‫سيبها را از درخت چيدند‪.‬‬ ‫برادرم به مدرسه نميرود‪.‬‬ ‫به پدرم بگو‪.‬‬ ‫با خودم ميبرم‪.‬‬ ‫مانند اسب ميدود‪.‬‬



‫‪dej§ u-y qassebe- de bimdi.‬‬ ‫‪hasen ali-y ba¦ g-de bis§ di.‬‬ ‫‪dej§ um-de vargi(r).‬‬ ‫‪za¦k-de ha¦ gi(r).‬‬ ‫‪siba¦ -y dara¦ x-de bis§¦ a nc§ ind.‬‬ ‫‪bira¦ m madrese- ra‬‬ ‫‪¦ na¦§ s§ se.‬‬ ‫‪da¦ da¦ m-ra‬‬ ‫‪¦ ba¦ va‬‬ ‫‪¦ (j§ ).‬‬ ‫‪xodum-bij§ a‬‬ ‫‪¦ eberum.‬‬ ‫‪asb-va‬‬ ‫‪¦ rna¦ edove.‬‬



‫‪ ٢-٦-٢‬ـگاه‪ ٬‬مانند فارسي محاورهاي‪ ٬‬حرف اضافه محذوف است‪:‬‬ ‫)در( اينجا هوا آفتابي است‪.‬‬ ‫پسرت کي به خانه برميگردد؟‬ ‫)در( خانه هستم‪.‬‬ ‫آيا در تابستان زياد ميوه ميخريد؟‬ ‫بده به دختر‪.‬‬



‫‪ana¦ n(-de) hava¦ oftoviye.‬‬ ‫‪pure-y key va‬‬ ‫‪¦ -egerde kiye(-ra‬‬ ‫?) ¦‬ ‫‪kiye deyum.‬‬ ‫‪tovesta¦ n ziya‬‬ ‫? ¦‪¦ d mive axeriya‬‬



‫‪ ha¦ de kaneg(- ra¦ ).‬يا‬



‫‪ha¦ de (ve) kaneg.‬‬



‫ـگويششناسي ‪٣/ ١‬‬



‫‪٢٨‬‬



‫ـگويش ويدَ ري‬



‫‪ ٣-٦-٢‬حروف ربط‪:‬‬ ‫»چون«‪٬‬‬



‫‪ya‬‬ ‫‪» (v)o‬و«‪¦ ٬‬‬



‫¦‪» ta‬تا«‪vaxti ٬‬‬



‫»اين قدر که«‪٬‬‬ ‫‪٧-٢‬‬



‫»يا«‪٬‬‬



‫‪ba¦ d‬‬



‫»وقتي )ـکه(«‪٬‬‬



‫‪ta¦ am ke‬‬



‫»بعد‪ ٬‬سپس«‪٬‬‬ ‫‪ke‬‬



‫»ـکه«‪٬‬‬



‫»اـگر«‪٬‬‬



‫‪age‬‬



‫‪§ cuna¦ ke‬‬



‫»نه«‪٬‬‬



‫‪ne‬‬



‫»چون که«‪٬‬‬



‫‪§ cun‬‬



‫‪am qad ke‬‬



‫»تا اين که«‪.‬‬



‫اصوات‬



‫‪ ١-٧-٢‬اصوات‬ ‫‪٨-٢‬‬



‫مقاله‬



‫مهم‪ey :‬‬



‫»اي«‪٬‬‬



‫)‪bah (bah‬‬



‫»به‬



‫‪va‬‬ ‫)به(«‪» aj§ ib ٬‬عجب«‪¦ y ٬‬‬



‫»واي«‪» ¦ ax ٬‬آخ«‪.‬‬



‫فعل‬



‫‪ ١-٨-٢‬فعل در گويش ويدري داراي سه وجه اخباري‪ ٬‬التزامي و امري است‪.‬‬ ‫‪ ٢-٨-٢‬فعل داراي دو ماده است‪ :‬مـضارع و مـاضي‪ .‬مـاده مـضارع در سـاخت مـضارع‬ ‫اخباري‪ ٬‬مضارع التزامي و امر؛ و ماده ماضي در ساخت ماضي ساده و مـاضي‬ ‫استمراري به کار ميرود‪ .‬ماده‬



‫ماضي به ‪ -t‬يا ‪-d‬‬



‫ختم ميشود‪.‬‬



‫‪ ٣-٨-٢‬پيشوندهاي فعلي عبارتاند از‪ :‬پيشوند نمود تام‪:‬‬



‫‪be-‬‬



‫)نيز ‪ bi-‬ـ‪ ba- ٬‬ـ‪ b- ٬‬ـ‪ ٬‬بـراي‬



‫ماضي ساده‪ ٬‬ماضي نقلي‪ ٬‬ماضي بعيد‪ ٬‬وجه التزامي و وجه امري( و پيشوند نمود‬ ‫استمرار‪e- :‬‬



‫)نيز ‪ a-‬ـ‪ ¦ a- ٬‬ـ‪ i- ٬‬ـ‪ o- ٬‬ـ‪ ٬‬براي مضارع اخباري و ماضي استمراري(‪.‬‬



‫‪ ٤-٨-٢‬پيشفعلها‪ ٬‬که در اصل بر جهت انجام فعل داللت مـيکردهانـد‪ ٬‬عـبارتانـد از‪:‬‬ ‫‪ va‬ـ‪var- ٬‬‬ ‫‪ (h)a¦ -‬ـ‪ (h)o- ٬‬ـ‪ dar- ٬‬ـ‪¦ - ٬‬‬



‫و ‪ vir-‬ـ‪.‬‬



‫‪ ٥-٨-٢‬در ماضي افعال مرکب مـتعدي و نـيز در افـعالي کـه داراي پـيشفعل هسـتند از‬ ‫پيشوند نمود تام استفاده نميشود )نيز نک‪: (١-٢٨-٨-٢ :‬‬ ‫دور انداخت‪.‬‬ ‫از اين بردار‪.‬‬ ‫آن پسر را شير بده‪.‬‬



‫‪ ٦-٨-٢‬استفاده از نشانه نـفي‬ ‫»آمدم«‪٬‬‬



‫‪na¦ mum‬‬



‫‪dur-us§ vend.‬‬ ‫‪dej§ um-de var-gi(r).‬‬ ‫‪u za¦k-i § sir ha¦ -de.‬‬



‫‪ne-‬‬



‫بـاعث حـذف پـيشوند نـمود تـام مـيشود‪:‬‬



‫‪ba¦ mum‬‬



‫‪na¦ mu bum‬‬



‫»نـيامده‬



‫»نـيامدم«‪٬‬‬



‫‪ba¦ mu bum‬‬



‫»آمـده بـودم«‪٬‬‬



‫بودم«‪.‬‬ ‫‪ ٧-٨-٢‬نشانه نفي‬ ‫‪na¦ -‬‬



‫‪ne-‬‬



‫ظاهر‬



‫‪na¦ tta¦ mum‬‬



‫در پيشوند نمود استمرار ادغام ميشود و ترکيب آن دو به صورت‬



‫ميشود‪» etta¦ m :‬ميآيم«‪na¦ tta¦ m ٬‬‬



‫»نميآمدم«‪٬‬‬



‫‪ha¦ meget‬‬



‫»نميآيم«‪٬‬‬



‫»ميگرفتم«‪٬‬‬



‫‪etta¦ mum‬‬



‫‪ha¦ mna¦ get‬‬



‫»ميآمدم«‪٬‬‬



‫»نميگرفتم«‪.‬‬



‫ـگويششناسي ‪٣/ ١‬‬



‫مقاله‬



‫ـگويش ويدَ ري‬



‫‪ ٨-٨-٢‬پيشوند نمود استمرار گاه پس از پيشفعلهاي‬ ‫‪ ٩-٨-٢‬مضارع فعل »داشتن« استثنا ًء بدون‬



‫‪٢٩‬‬



‫‪va‬‬ ‫‪ (h)o-‬و ‪¦ -‬‬



‫پيشوند ‪e-‬‬



‫حذف ميشود‪.‬‬



‫صرف ميشود‪.‬‬



‫دو تا برادر دارم‪.‬‬



‫‪do (da¦ ne) bira¦ dir-um‬‬



‫‪ ١٠-٨-٢‬ساخت مشتقات فعلي مانند فارسي معيار است‪ :‬اسم فاعل و صفت فاعلي بـا‬ ‫پسوندهاي ‪ -ande‬ـ‪ -a¦ ٬‬ـ‪ -a¦n ٬‬ـ‪ -a¦r ٬‬ـ‪ -gar ٬‬ـ‪ -ga¦r ٬‬ـ‪ -ka¦ r ٬‬ـ‪٬‬‬ ‫مانند ‪» tara¦ § sande‬تر اشنده«‪٬‬‬ ‫ِ‬ ‫»خـريدار«‪٬‬‬



‫‪xarida¦ r‬‬



‫»خورش«؛ اسم فعل‪:‬‬ ‫ماضي؛ نشانه مصدر‪:‬‬



‫»آهـنگر«؛ اسـم مـصدر‪:‬‬



‫‪¦ a hangar‬‬ ‫‪rafta¦ r‬‬ ‫‪-en‬‬



‫§‪da¦ nes‬‬



‫»رفتار«؛ نشانه صفت مفعولي‪:‬‬



‫بـه اضـافه مـاده‬



‫‪-e‬‬



‫به اضافه ماده ماضي و نـيز بـا پـيشوند نـمود تـام در‬



‫صورتي که فعل پيشفعل نداشته‬ ‫‪vargeten‬‬



‫»دانش«‪٬‬‬



‫‪xores§ t‬‬



‫باشد ) ‪beketen‬‬



‫»افتادن«‪٬‬‬



‫‪bepiten‬‬



‫»پختن«‪ ٬‬اما‬



‫»برداشتن«(‪.‬‬



‫‪ ١١-٨-٢‬دو فعل »بودن« و »شدن« گاه به عنوان فعل کمکي براي ساخت زمانهاي مرکب‬ ‫به کار ميروند‪ .‬مهمترين صورتهاي صرفي اين دو فعل عبارتاند از‪:‬‬ ‫بودن‬ ‫اولشخص مفرد‬ ‫دومشخص مفرد‬ ‫سومشخص مفرد‬ ‫اولشخص جمع‬ ‫دومشخص جمع‬ ‫سومشخص جمع‬



‫شدن‬



‫اولشخص مفرد‬ ‫دومشخص مفرد‬ ‫سومشخص مفرد‬ ‫اولشخص جمع‬ ‫دومشخص جمع‬ ‫سومشخص جمع‬



‫مضارع اخباري‬ ‫منفي‬



‫مثبت‬



‫‪niyyum‬‬



‫‪hiyyum‬‬



‫متصل‬



‫ماضي ساده مضارع التزامي‬ ‫‪bum‬‬



‫‪-um‬‬



‫‪b(i)s§ um‬‬



‫‪hiyyi‬‬



‫‪niyyi‬‬



‫‪-i‬‬



‫‪bi‬‬



‫‪b(i)s§ i‬‬



‫‪hiyye‬‬



‫‪niyye‬‬



‫‪-e, -y‬‬



‫‪bu‬‬



‫‪b(i)s§ e‬‬



‫‪hiyya‬‬ ‫‪¦ n‬‬



‫‪niyya‬‬ ‫‪¦ n‬‬



‫‪-a¦ n‬‬



‫‪biya¦n‬‬



‫‪b(i)s§ ¦ a n‬‬



‫¦‪hiyy(iy)a‬‬



‫¦‪niyy(iy)a‬‬



‫‪-iya‬‬ ‫¦‬



‫¦‪biy(i)ya‬‬



‫‪b(i)s§ iya‬‬ ‫¦‬



‫‪hiyyen‬‬



‫‪niyyen‬‬



‫‪-en‬‬



‫‪biyen‬‬



‫‪b(i)s§ en‬‬



‫مضارع اخباري‬



‫ماضي ساده‬



‫ماضي نقلي‬



‫‪bebum‬‬



‫‪bebeyum‬‬



‫‪ebum‬‬



‫مضارع التزامي‬



‫§‪bis‬‬



‫‪bis§ iya‬‬ ‫¦‬



‫امر‬



‫‪bebum‬‬



‫‪ebi‬‬



‫‪bebi‬‬



‫‪bebiyi‬‬



‫‪bebi‬‬



‫‪ebe‬‬



‫‪bebu‬‬



‫)‪bebi(y‬‬



‫‪bebe‬‬



‫‪ebiya¦ n‬‬



‫‪bebiya¦ n‬‬



‫‪bebiya¦ n‬‬



‫‪bebiya¦ n‬‬



‫¦‪ebiya‬‬



‫¦‪bebiya‬‬



‫¦‪bebiya‬‬



‫¦‪bebiya‬‬



‫‪ebiyen‬‬



‫‪bebiyen‬‬



‫‪bebiyen‬‬



‫‪bebiyen‬‬



‫فردا شب در خانه هستم‪.‬‬ ‫چراغ کنار ديوار است‪.‬‬



‫امر‬



‫§‪(be)bis‬‬



‫‪(be)bis§ iya‬‬ ‫¦‬



‫‪¦ a ra¦ § sev kiye-de-yum.‬‬ ‫‪§ cira¦ g palu diva¦r-de- y/diva¦r-e.‬‬



‫‪٣٠‬‬



‫ـگويششناسي ‪٣/ ١‬‬ ‫ـگويش ويدَ ري‬



‫مقاله‬



‫اينجا چه چيزهاي قشنگي هست!‬ ‫خانه شما بزرگ نيست‪.‬‬ ‫علي کجاست؟‬ ‫در اينجا هوا آفتابي است‪.‬‬ ‫اين پسر من است‪.‬‬ ‫اين مال من است‪.‬‬ ‫ـگوسفندان آنها الغرند‪.‬‬ ‫احمد هم عاشق بود هم شاعر‪.‬‬ ‫فردا اينجا باش‪.‬‬ ‫امشب حالش کمي بهتر شده است‪.‬‬



‫‪ana¦ n-de § ce § ciza‬‬ ‫!‪¦ -y qas§ eng-i hiyye‬‬ ‫‪§ sime-y kiye-ya‬‬ ‫‪¦ n bozorg niyye‬‬ ‫?‪ali ko-de- y‬‬ ‫‪ana¦ n(-de) hava¦ oftovi-ye.‬‬ ‫‪am demun za¦k-um-e.‬‬ ‫‪am demun-i- ye.‬‬ ‫‪vej§uva¦-y § cowra¦ ha¦ -s§¦ a n la¦ger-en.‬‬ ‫‪ahmed ham ¦ a§ s§ suq bu ham § s¦ a 'ir.‬‬ ‫‪sob ana¦ n-de bis§ .‬‬ ‫‪am § sev ha¦ les§ i kam behter bebi.‬‬



‫‪ ١٢-٨-٢‬شناسههاي صرف فعل عبارتاند از‪:‬‬ ‫مفرد‬



‫جمع‬



‫اول شخص‬



‫‪-um‬‬



‫‪-a‬‬ ‫‪¦ n‬‬



‫دوم شخص‬



‫‪-i‬‬



‫سوم شخص‬



‫‪-e‬‬



‫‪ -ø‬ـ‪ :‬امر‬ ‫‪ -ø‬ـ‪ :‬ماضي‬



‫‪ -iya¦ n‬ـ‪ :‬ماضي‬ ‫‪-ya‬‬ ‫¦‬



‫¦‪ -iya‬ـ‪ :‬ماضي‬ ‫¦‪ -a‬ـ‪ :‬امر‬ ‫‪-en‬‬



‫‪ -iyen‬ـ‪ :‬ماضي‬



‫‪ ١٣-٨-٢‬افعال متعدي در زمانهاي ماضي ساخت ارگتيو دارند و براي صرف آنها بايد از‬ ‫ضماير شخصي متصل استفاده کرد‪ .‬ضماير شخصي متصل در افعال بسـيط در‬ ‫ميان پيشوند نمود تام‬



‫)‪(be-‬‬



‫يا پيشفعل و ماده ماضي قرار ميگيرند‪ ٬‬اما در افعال‬



‫نخست ترکيب ميپيوندند‪.‬‬ ‫مرکب به جز ِء‬ ‫ِ‬ ‫‪ ١٤-٨-٢‬مضارع اخباري‬ ‫شناسههاي صرفي‪ +‬ماده مضارعـ‪+‬‬ ‫با خودم ميبرم‪.‬‬ ‫آيا در تابستان زياد ميوه ميخريد؟‬



‫‪ ١٥-٨-٢‬مضارع التزامي‬ ‫فردا با هم به بازار برويم‪.‬‬



‫‪e‬‬‫‪xodum-bij§ ¦ a e-ber-um.‬‬



‫‪tovesta¦ n ziya‬‬ ‫‪¦ d miva a-xer-iya‬‬ ‫? ¦‬



‫شناسههاي صرفيـ‪ +‬ماده مضارعـ‪+‬‬



‫‪be-‬‬



‫‪sob doyyema¦ n ba¦ za¦r bešša¦ n.‬‬



‫مقاله‬



‫‪ ١٦-٨-٢‬امر‬



‫ـگويش ويدَ ري‬



‫شناسههاي امرـ‪ +‬ماده مضارعـ‪+‬‬ ‫به پدرم بگو‪.‬‬ ‫بده به دختر‪.‬‬



‫مهم‪bura¦ n :‬‬



‫ـگويششناسي ‪٣/ ١‬‬



‫»بياور«‪٬‬‬



‫‪bal‬‬



‫‪٣١‬‬



‫‪be‬‬‫‪da¦ da¦ m-ra¦ ba‬‬ ‫‪¦ -va‬‬ ‫‪¦ (j§ ).‬‬



‫)نک‪(٥-٨-٢ :‬‬



‫‪ha¦ -de (ve) kaneg(-ra¦ ).‬‬



‫»بهل‪ ٬‬بگذار«‪.‬‬



‫‪ ١٧-٨-٢‬ماضي ساده الزم‬ ‫شناسههاي صرفيـ‪ +‬ماده ماضيـ‪+‬‬



‫‪be-‬‬



‫ديروز از نردبان افتاد‪.‬‬



‫‪izzire paleka¦ n-de be-ket.‬‬



‫‪ ١٨-٨-٢‬ماضي نقلي الزم‬ ‫صورتهاي متصل مضارع اخباري فعل »بودن«ـ‪ +‬صفت مفعوليـ‪+‬‬ ‫آمدهام‪.‬‬ ‫خوابيدهاي‪.‬‬



‫‪be‬‬‫‪ba¦ mi-yum.‬‬



‫)نک‪(٥-٨-٢ :‬‬



‫‪ha¦ xute-i.‬‬



‫‪ ١٩-٨-٢‬ماضي بعيد الزم‬ ‫ماضي ساده فعل »بودن«ـ‪ +‬صفت مفعوليـ‪+‬‬ ‫آمده بودم‪.‬‬ ‫خوابيده بودي‪.‬‬



‫‪be‬‬‫‪ba¦ mu bum.‬‬



‫)نک‪:‬‬



‫‪ha¦ xute biy. (٥-٨-٢‬‬



‫‪ ٢٠-٨-٢‬ماضي استمراري الزم‬ ‫شناسههاي صرفيـ‪ +‬ماده ماضيـ‪+‬‬ ‫‪etta¦ mum , vej§u-i bimdi.‬‬ ‫وقتي از مدرسه ميآمدم‪ ٬‬او را ديدم‪.‬‬ ‫‪e-‬‬



‫‪madrese-de ke‬‬



‫‪ ٢١-٨-٢‬ماضي التزامي الزم‬ ‫مضارع التزامي فعل »بودن«ـ‪ +‬صفت مفعوليـ‪+‬‬ ‫آمده باشم‪.‬‬ ‫خوابيده باشي‪.‬‬



‫‪be‬‬‫‪ba¦ mide bis§ um.‬‬



‫)نک‪:‬‬



‫‪ha¦ xute bis§ iy. (٥-٨-٢‬‬



‫‪ ٢٢-٨-٢‬ماضي ساده متعدي‬ ‫ماده ماضيـ‪ +‬ضمير شخصي متصلـ‪+‬‬ ‫او را در مزرعه ديدم‪.‬‬ ‫سيبها را از درخت چيدند‪.‬‬



‫‪be-‬‬



‫‪dej§ u-i qassebe-de bi-m-di.‬‬ ‫‪siba¦ -y dara¦ x-de bi-ša¦ n-c§ ind.‬‬



‫در برخي از افعال ماضي در کنار صورتهاي باقاعده‪ ٬‬سوم شخص مفرد و جمع از ماده‬ ‫ماضي و ضمير شخصي متصل نـيز سـاخته مـيشود )ضـمير شـخصي مـتصلـ ‪ +‬مـاده‬ ‫ماضي(‪.‬‬



‫ـگويششناسي ‪٣/ ١‬‬



‫‪٣٢‬‬



‫ـگويش ويدَ ري‬



‫مقاله‬



‫‪ ٢٣-٨-٢‬ماضي نقلي متعدي‬



‫سومشخص مفرد مضارع اخباري متصل فعل »بودن«ـ‪ +‬صفت مفعوليـ‪ +‬ضمير شخصي متصلـ‪+‬‬ ‫‪§ caged pul xodiy-bij§¦ a bi-y-a‬‬ ‫?‪¦ rd-ey‬‬ ‫چقدر پول با خودت آوردهاي؟‬ ‫)نک‪ka¦ mun kiye-y xodis§ ra¦ ss-iš kend-ey? (٥-٨-٢ :‬‬ ‫ـکدام خانه را خودش راست کرده است )= ساخته است(؟‬ ‫‪be-‬‬



‫‪ ٢٤-٨-٢‬ماضي بعيد متعدي‬



‫ـ سومشخص مفرد ماضي ساده فعل »بودن«ـ‪ +‬صفت مفعوليـ‪ +‬ضمير شخصي متصلـ‪+‬‬ ‫)نک‪:‬‬ ‫خانهاش را پيشتر از اين درست کرده بود‪.‬‬



‫‪be-‬‬



‫‪kiye-s§-i vej§um-de para¦ n-ter ra¦ ss-iš kende bu. (٥-٨-٢‬‬



‫‪ ٢٥-٨-٢‬ماضي استمراري متعدي‬



‫ماده ماضيـ‪ + e- +‬ضمير شخصي متصل‬ ‫وقتي غذا ميخوردم‪ ٬‬ميهمانها آمدند‪.‬‬



‫‪vaxti qaza¦ im-e-xord, mehma¦ n-a¦ ba¦ miyen.‬‬



‫‪ ٢٦-٨-٢‬صرف صيغههاي مهم افعال »رفتن« و »آمدن«‪:‬‬ ‫رفتن‬



‫مضارع اخباري‬



‫ماضي ساده‬



‫مضارع التزامي‬



‫اول شخص مفرد‬



‫‪es§§ sum‬‬



‫‪bes§§ sum‬‬



‫‪bes§§ sum‬‬



‫دوم شخص مفرد‬



‫‪es§§ si‬‬



‫‪bes§§ si‬‬



‫‪bes§§ si‬‬



‫سوم شخص مفرد‬



‫‪es§§ se‬‬



‫‪bes§§ su‬‬



‫‪bes§§ se‬‬



‫اول شخص جمع‬



‫‪es§§ siya‬‬ ‫‪¦ n‬‬



‫‪bes§§ siya‬‬ ‫‪¦ n‬‬



‫‪bes§§ s¦ a n‬‬



‫دوم شخص جمع‬



‫‪es§§ siya‬‬ ‫¦‬



‫‪bes§§ siya‬‬ ‫¦‬



‫‪bes§§ siya‬‬ ‫¦‬



‫سوم شخص جمع‬



‫‪es§§ sen‬‬



‫‪bes§§ siyen‬‬



‫‪bes§§ sen‬‬



‫مضارع اخباري‬



‫ماضي ساده‬



‫مضارع التزامي‬



‫اول شخص مفرد‬



‫‪etta¦ m‬‬



‫‪ba¦ mum‬‬



‫)‪ba¦ m(um‬‬



‫دوم شخص مفرد‬



‫‪etta¦ iy‬‬



‫)‪ba¦ mi(y‬‬



‫‪ba¦ i‬‬



‫سوم شخص مفرد‬



‫‪etta¦ y‬‬



‫‪ba¦ mu‬‬



‫‪ba¦ ye‬‬



‫اول شخص جمع‬



‫‪etta¦ ya‬‬ ‫‪¦ n‬‬



‫‪ba¦ miya¦n‬‬



‫‪ba¦ ya‬‬ ‫‪¦ n‬‬



‫دوم شخص جمع‬



‫‪etta¦ iya‬‬ ‫¦‬



‫¦‪ba¦ miya‬‬



‫‪ba¦ iya‬‬ ‫¦‬



‫سوم شخص جمع‬



‫‪etta¦ yen‬‬



‫‪ba¦ miyen‬‬



‫‪ba¦ yen‬‬



‫آمدن‬



‫امر‬



‫§‪bes‬‬



‫‪bes§§ s¦ a‬‬



‫امر‬



‫‪bure‬‬



‫¦‪bura‬‬



٣/ ١ ‫ـگويششناسي‬



٣٣



‫ـگويش ويدَ ري‬



‫مقاله‬



:‫ فهرست مهمترين افعال ويدري‬٢٧-٨-٢ ‫سوم شخص مفرد ماضي ساده‬



‫سوم شخص مفرد مضارع اخباري‬



‫برابر فارسي‬



bi-s§ -a¦ rd



e-tta¦ r-e



‫آوردن‬



be-ket



e-kk-e



‫افتادن‬



bi-s§ -vend



e-ven-e



‫انداختن‬



(h)o-venderest



(h)o-vender-e



‫ايستادن‬



bi-s§ -ba¦ ft, var-es§ -c§ind



e-ba¦ f-e, var-e-c§ in-e



bi-s§ -baxs§est



e-baxs§ -e



‫بخشيدن‬



vir-j§est



vir-e-j§-e



‫برخاستن‬



var-es§ -get



var-e-gir-e



‫برداشتن‬



bi-s§ -berd



e-ber-e



va ¦ -gerdest



va ¦ -e-gerd-e



bi-s§ -brind



e-rbin-e



‫بريدن‬



dar-is§ -bend



dar-e-bend-e



‫بستن‬



bi-s§ -pit



e-pic§ -e



‫پختن‬



be-pperest



e-pper-e



‫پريدن‬



be-ppusest



e-ppus-e



‫پوسيدن‬



be-pic§ id



e-pic§ -e



(‫پيچيدن )الزم‬



bi-s§ -pic§ id



e-pic§ -e



(‫پيچيدن )متعدي‬



be-ttovest



e-ttov-e



‫تابيدن‬



be-tersest



e-ters-e



‫ترسيدن‬



be-terkest



e-terk-e



‫ترکيدن‬



bi-s§ -za¦nest



e-za¦ n-e



‫توانستن‬



be-j§ us§ est



e-j§us§ -e



‫جوشيدن‬



bi-s§ -j§evest



e-j§ev-e



‫جويدن‬



be-c§ § cerest



e-c§§ cer-e



‫چريدن‬



be-c§ esbest



e-c§ esb-e



‫چسبيدن‬



bi-s§ -c§es§ t



e-c§ es§ -e



‫چشيدن‬



be-c§ ekkest



e-c§ ekk-e



‫چکيدن‬



bi-s§ -c§ind



e-c§§ cin-e



‫چيدن‬



‫بافتن‬



‫بردن‬ ‫برگشتن‬



‫مقاله‬



٣/ ١ ‫ـگويششناسي‬ ‫ـگويش ويدَ ري‬



٣٤



be-xa¦ rest



e-xa ¦ r-e



‫خاريدن‬



bi-s§ -xarest



a-xer-e



‫خريدن‬



ba-xandest



a-xend-e



‫خنديدن‬



(h)a¦ -xut



(h)a¦ -xus-e



‫خوابيدن‬



bi-s§ -xa ¦ st



¦a -xa ¦ z-e



‫خواستن‬



bi-s§ -xw¦ a nd



e-xw¦ a n-e



‫خواندن‬



bi-s§ -xord



o-xor-e



‫خوردن‬



ha¦ -s§-da¦



ha¦ -d-e



is§-e-des§ t



(‫)در اصل ماضي استمراري‬



dir-e



‫دادن‬ ‫داشتن‬ ‫دانستن‬



bi-s§ -za¦nest



e-za¦ n-e



va ¦ -s§-dera¦ nd



va ¦ -dera¦ n-e



bi-s§ -dozdest



e-dozd-e



‫دزديدن‬



bi-s§ -duxt



e-duz-e



‫دوختن‬



bi-s§ -dus§ est



e-dus§ -e



‫دوشيدن‬



be-ves§ t



e-dov-e, e-vez-e



bi-s§ -di



e-ven-e



‫ديدن‬



be-resest



e-res-e



‫رسيدن‬



be-rit



e-rij§ -e



(‫ريختن )الزم‬



bi-s§ -rit



e-rij§ -e



(‫ريختن )متعدي‬



bi-s§ -zi



e-zen-e



bi-s§ -sovest



e-ssov-e



‫ساييدن‬



bi-s§ -pa¦ rest (